مدح
محمدعلی حزین لاهیجی

در مدح حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و شکوه از غربت

آمد سحر ز کوی تو دامن‌کشان صبا
اهدی السّلام منک عَلی تابِع الهُدا

جز عشق هر چه هست ضلال است و گمرهی
از بنده راه راست، ز عشق است تا خدا

محمدعلی حزین لاهیجی

در مدح حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

پیوند بُوَد با رگِ جان خار ستم را
کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟

صد شکر که در وادی تفسیده‌ی حرمان
دارد قدمم، در گِرهِ آبله یم را

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/در مناقب خاتم الائمة و سراجُ الامة عجل‌الله فرجه و صلی‌الله علیه

ای عَلَمت کُنیت و نام نبی
خورده لبت آب ز جان نبی

مهدی دین، هادی عالم تویی
روشنی دیده‌ی آدم تویی

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/ نعت و مناقب رسول الله و ائمه اطهار علیهم السلام

شاه رُسل خواجهی این چار سوی
ساخته از خاک قدم آبروی

آب رخ عقل نم جوی او
هر دو جهان تعبیه در کوی او

ملا محمدمحسن فیض کاشانی

ای دل و جان من فدای محمد

ای دل و جان من فدای محمد
های و هوی من از برای محمد

آمده ام تا زبان به مدح و ثنایش
بگشایم کنم دعای محمد

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

در ستایش شه سریر امامت حضرت رضا علیه‌السلام

بهار آمد و آفاق را سحاب گرفت
ز سایه، چهره‌ی ایام آفتاب گرفت

هوا زمین و زمان را ز گرد کلفت شست
بهار بهر جنون خوش گلی در آب گرفت

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

در مناقب حضرت امام محمدتقی علیه السلام

حشمت از سلطان و راحت از فقیر بی نواست 
چتر از طاووس لیک اوج سعادت از هماست

راحت شاه و گدا را زین توان معلوم کرد
کاو به صد گنج است محتاج این به نانی پادشاست

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

در ستایش حضرت امیرالمؤمنین علی مرتضی علیه السلام

چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان فنا
هر طرف موج سرابی از گذار عمرها

هر گیاه سبز در وی، تیغ زهرآلوده‌ای
هر سر خاری در او دل‌دوز تیری جان ربا

ملا عبدالرزاق لاهیجی (فیاض)

در وصف حضرت محمد صلی الله علیه و آله و مرقد او

دلا تا چند خود را فرشِ این نُه سایبان بینی!
یکی بر سطح این کرسی برآ، تا عرش جان بینی...

برای قرب شاهان است روی پاسبان دیدن
تو خرسندی ز قرب شه که روی پاسبان بینی

ملا عبدالرزاق لاهیجی (فیاض)

در نعت حضرت ختمی مرتبت

چشم دارد بر متاع ما سپهر چنبری
یوسف ما، بهتر از گرگی ندارد مشتری!...

چار عنصر ره به من از چار جانب بسته‌اند
کرده تا این شش جهت بر مهره‌ی من شش دری

میرسید علی اکبر نعمت اللهی (موافق)

در مدح مولی الموالی علی بن ابی طالب علیه السلام

ره عشق است آن راهی که پیدا نیست پایانش
هر آن کس رهرو این راه شد بگذشت از جانش

پی درمان درد عشق ار کوشی خطا باشد 
طبیبا درد عشق است این و نایاب است درمانش

یحیی مدرس اصفهانی (بیدآبادی)

بهاریّه در منقبت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

بلبل چو نکیسا زده تا نغمه‌ی نوروز 
آراسته جشنی ز طرب خسروِ نوروز
شیرین من! ای زلف تو آورده شب و روز
تلخ است چو فرهاد مرا کام به نوروز
ها تلخی کامم بزدا زآن شکرین لب

محمدحسین قریب گرکانی (ربانی)

فی تبریک جشن؟ الشعبان

یک ساله ره سپرد مه شعبان
تا خیر و برکت آرد بر کیهان

سالی در انتظار به سر بردیم
اهلاً و مرحباً بکَ یا شعبان

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

حدیث موی تو نتْوان به عمر، گفتن باز
از آن که عمر شود کوته و حدیث دراز

به راه عشق تو انجام کار تا چه شود
برفت در سر این کار هستی ام زآغاز

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام محمدِ تقی علیه السلام

کجاست زنده دلی، کاملی، مسیح دمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی؟...

شهان کشور نظمیم ما ثناگویان
اساس سلطنت ماست دفتر و قلمی 

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام به حق ناطق، جعفربن محمّدٍ الصادق صلوات الله علیه

شهی که شیوه ی درویش پروری داند
رموز سلطنت و سرِّ سروری داند

بقای دولت آن شاه را بشارت باد
که رسم معدلت و دادگستری داند

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

منم که شهره به سرگشتگی به هر کویم
فتاده در خَم چوگانِ عشق چون گویم

هوای گلشن فردوس برده از خاطر
نسیم روح فزا خاکِ آن سر کویم

میرزا محمد محیط قمی

در نعت حضرت خواجه ی کنایات صلی الله علیه و آله و سلّم

اگر ز نقطه ی موهوم آمده دهنی
دهانِ توست در آن نقطه هم بُوَد سخنی

نمود لعل تو اثباتِ ذاتِ جوهر فرد
رواست بوسه زدن بر چنین لب و دهنی

میرزا حیدرعلی کرمانشاهی (ثریا)

در منقبت امام زین العابدین علیه السلام

یک دو روزی یار را با ما وفاق افتاده بود
این وفاق از یار، کمتر اتّفاق افتاده بود

وه چه حسنِ اتّفاقی بود کز سیرِ سپهر
آن مه بی مهر را با ما وفاق افتاده بود

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

یک بند از ترکیب بند نبوی


ای اسم تو اصل هر مسمّی
وی جسم تو جان جمله‌ اشیا

وصف تو فزون ز حدّ امکان 
مدح تو برون ز حدّ اِحصا

محمدصادق ادیبی فراهانی (ادیب الممالک فراهانی)

مُسمَّط نبوی در ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم

برخیز شتربانا! بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
بر شاخ شجر برخاست آواز چکاوه 
وز طول سفر، حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه 
در دیده‌ی من بنگر دریاچه‌ی ساوه 
وز سینه‌ام آتشکده‌ی پارس نمودار

محمدحسین صفای اصفهانی

فی مدیحة الزهراء علیهاالسلام

برخاست به آیینِ سخن مرغِ سحرخیز
خیز ای ختنی ماهِ من و شاهدِ خرخیز
بربند طرب را زین بر توسنِ شبدیز
کن جامِ جم از گوهرِ می مخزنِ پرویز
ای خطِّ تو پاکیزه تر از سبزه ی نوخیز
بر سبزه¬ی نوخیز که شد باغچه مینو

محمدحسین قریب گرکانی (ربانی)

دل در هوای گلشن قُدست کجا کشد

ساقی‌ست گر امیر و خُم از باده‌ی غدیر
هر دل که سوی آن نکشد روی و آهن است

سلطان لافتی که دو کونش به منقبت
چون سطر موجزی ز کتابی مدوّن است

محمدحسین صدری انجدانی (صدرالادبا)

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف

بختِ بد تا کجا بُوَد یارم؟
تا به کی در بلا گرفتارم؟

در وبال است اخترم تا چند؟
آه از طالعی که من دارم

محمد مفید شیرازی

در مدح مولا علی علیه السلام

به امر صانع بی‌چون، که بی‌شبه و نظیرستی
بشارت آمد از گردون، که هنگام غدیرستی

امیرالمؤمنین حیدر، به حکم خالق اکبر
به حق در جای پیغمبر، خلایق را امیرستی

محمدصالح حائری مازندرانی

تو سلیمانی و ران ملخ از مور پذیر

چین زلف تو به یک پیچ، صد ارقم شکند
هر که بر پای شود راست، به یک خم شکند

تار مویی اگر از شانه‌ی لطفت خیزد
دلنشین است ولی شانه ی آدم شکند

محمدصالح حائری مازندرانی

دو یاحق گو دو عاشق جو دو نرداشکن، دو مردافکن

دو مشکین مو دو مشکین بو دو مشکین رو دو مشکین بر
یکی چون دسته‌ی ریحان، یکی چون بسته‌ی عنبر

دو عنبرسُم، دو عبهردم، دو سوسن خط، دو نسرین کف
یکی اشهب، یکی اخضر، یکی ادهم، یکی اسمر

محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)

لیله‌ی قدر اولیا نور نهار اصفیا

مدح حضرت فاطمه ی‌ زهرا سلام الله علیها

دختر فکر بِکر من، غنچه‌ی لب چو وا کند
از نمکین کلام خود، حقّ نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من، چون که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از، شکّر جان فزا کند

محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)

باده بده ساقیا، ولی ز خمّ غدیر

غدیریه در مدح حضرت امیر

باده بده ساقیا، ولی ز خمّ غدیر
چنگ بزن مطربا، ولی به یاد امیر
تو نیز ای چرخ پیر، بیا ز بالا به زیر
داد مسرّت بده ساغر عشرت بگیر

علی منزوی تهرانی

فی مدیحة الحسین علیه السلام

ای از گل رخسار تو خرّم چمنِ حسن
وی صدرنشین روی تو در انجمنِ حسن
پرورده تو را مادر دهر از لبنِ حسن
حسن تو فزون ساخت بها و ثمنِ حسن
هر جا که شود ذکر حدیث حَسنِ حسن
اوّل سخن از حسن تو آید به میانه

خلیل ساوجی

فی مدیحة القائم علیه السلام

بُشرا که روز نیمه ی شعبان شد
خوشا که شامِ هجر به پایان شد

روزِ حصولِ مقصدِ اقصا شد
مقصودِ کن مشاهده در کان شد

حسین مفلس قمی (شیخ ارده شیره)

در ولادت و منقبت کریمه ی اهل بیت علیهاالسلام

ساقیا برخیز و جامی بهر ما از می‌ بیار
زآن که سرمای زمستان رفت و آمد نوبهار
شد زمین و کوه و صحرا جمله از گل لاله زار
بلبلان بر شاخساران جمع و اندر نغمه سار
زآسمان بارید باران و هوا شد مشکبار

اسماعیل بروجردی (نافذ)

تضمینی از غزل سلمان ساوجی

جگر که زآتش هجر تو گشته است کباب
چرا به جام نریزم ز خونِ دل میِ ناب
خدا کند که نمایی ز لطف پا به رکاب
«ز باغ وصل تو یابد ریاض رضوان، آب
ز تاب هجر تو دارد شرار دوزخ، تاب»

حسن فاخری مازندرانی (زاده فاخر)

در منقبت حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم

طلعت خورشید از جمال محمد
حشمت جمشید از جلال محمد

معرفت جمله کائنات بسنجند
هست نمی ‌از یم کمال محمد

آقابزرگ هزارجریبی

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف 1

خُرّما طلعتِ جانان، خنکا بختِ سعید
کاندر آمد ز در و داد به من مژده ی عید
گفت بر خلقِ جهان رحمتِ حق گشت مزید
رخت از خانه به میخانه کشد پیر و مرید
عیدِ دیرینه ی پارینه ی ما گشت جدید
باده می¬باید یعنی که مهِ شعبان است...

فصیح الزمان شیرازی

گره گشای دو عالم علیّ عمرانی

به اختیار زدم دل به زلف یار، گره
به کار خویش فکندم به اختیار، گره

صبا چگونه گشاید ز زلف یار گره؟
که هست هر گره زلف او هزار گره

سیدکاظم بلبل

ولای موسی جعفر

ولای موسی بن جعفر علیه‌السلام

دل من یوسف مصر است و من یعقوب کنعانش
زبان و چشم و گوش و بینی و اعضاست اخوانش

طبیعت شهر مصر و نفس اماره زلیخایش
سعادت دشت کنعان و شقاوت خیل گرگانش

علی اکبر نوقانی

در ستایش حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف

من مست جام وحدتم، بنگر چسان یاهو زنم
آفاق زیر پا نهم، پس دم ز «الاّ هو» زنم

با لشکر روحانیان، در کشور خسمانیان
قلب و جناح از هم درم، بر فرق و بر بازو زنم

سید علی مجتهد کازرونی

در منقبت علی علیه السلام

دوش رسید این ندا ز غیب به گوشم
کز جذباتش نه عقل ماند و نه هوشم
چون خم می‌ از شراب شوق به جوشم
لیک به لب از بیان عشق خموشم
آری ناید بیان عشق به گفتار

میرزا محمدحسن زنوزی خویی (فانی)

محرم بارگاه سبحانی

جبرئیل امین به استحضار
ذکرش این است در همه اوقات

محرم بارگاه سبحانی
نیست الاّ علیّ عمرانی

میرزا محمدحسن زنوزی خویی (فانی)

مظهر حضرت خداست علی

دُرِ دریای کبریاست علی 
مظهر حضرت خداست علی

آفتاب سپهر کشف و شهود
سرّ مکنون إِنّماست  علی

محمدحسین صدری انجدانی (صدرالادبا)

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف1

الا منه دل ای پسر، به دنیی و وفای او
که بُد قرین وفای او هماره با جفای او

چه خواهی از لقای وی؟ چه می کنی عطای وی؟
ز جان و دل ببخش بر عطای او لقای او

شیخ محمدرضا قمی

کتیبه ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها

یارب این خلد برین یا جنّة المأواستی
یا مگر آرامگاه بضعه‌ی موسا‌ستی

فاطمه، اخت الرضا، سلطان دین کز روی قدر
خاک درگاهش عبیر طرّه‌ی حوراستی

ملا احمد نراقی

ای طفیل هستی‌ات کون و مکان

یا رسولَ الله، یا مَولَی الوَری 
یا دَواءَ القَلب مِن داءِ الهَوی 

یا رسولَ الله، یا غَوثَ الاُمم 
یا سَحابَ الجودِ، یا بَحرَ الکرَم 

ریاض قمی

«لولاک لما خلقتُ الأفلاک» 

از مولد خاتم النبیّین 
نه خطّه‌ی خاک، بلکه افلاک
زآن گوهرِ پاک بست آیین
شاهی که نهاده سر ز حسرت