فصیح الزمان شیرازی
31 اردیبهشت 1404

گره گشای دو عالم علیّ عمرانی

به اختیار زدم دل به زلف یار، گره
به کار خویش فکندم به اختیار، گره

صبا چگونه گشاید ز زلف یار گره؟
که هست هر گره زلف او هزار گره

شماره‌ی گره ِزلف او به سبحه مکن
که صد گره چه کند در بر هزار گره؟

ز ابروی عرق آلوده‌ات گره بگشای 
مخواه بر دم شمشیر آبدار گره

به هم گره زده‌ای از فسون، دو گیسو را
کسی به جز تو نزد مار را به مار گره

گره به زلف فکندی و دل ز ناله فتاد
فتد ز نغمه، چو افتد به سیم تار گره

محبّت از دو طرف خوش بُوَد که عاشق زار
کند چو گریه فتد در گلوی یار گره

ز جور مدعیانم گره فتاده به کار
مگر گشاید از او دست روزگار گره

گره گشای دو عالم علیّ عمرانی
که می گشاید از کار روزگار گره

به کار دین گره افتاده بود تا محشر
نمی‌گشود گر از بند ذوالفقار گره

مگر اشاره به صدر جهان کند که ز لطف
گشایدم ز کف مرحمت ز کار گره

پی گشوده شدن از کفش به صد امّید 
به کار خلق بُوَد چشم انتظار گره

گره فتاد ز لطفش به کار «رضوانی» 
برای آن که بماند به یادگار گره 

13
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود