در این دفتر، اشعار علما و بزرگان حوزوی غیر معاصر منتشر شده است
آمد سحر ز کوی تو دامنکشان صبااهدی السّلام منک عَلی تابِع الهُداجز عشق هر چه هست ضلال است و گمرهیاز بنده راه راست، ز عشق است تا خدا
شاه رُسل خواجهی این چار سویساخته از خاک قدم آبرویآب رخ عقل نم جوی اوهر دو جهان تعبیه در کوی او
چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان فناهر طرف موج سرابی از گذار عمرهاهر گیاه سبز در وی، تیغ زهرآلودهایهر سر خاری در او دلدوز تیری جان ربا
گل خم، گل ساغر او می کندصراحی و جام و سبو می کندبرآرندهی تاک از گلشن اوستفروزندهی بادهی روشن اوست
بر صفحهی چهرهها خط لم یزلیمعکوس نوشته است نام دو علییک لام و دو عین با دو یای معکوساز حاجب و انف و عین و با خط جلی
ره عشق است آن راهی که پیدا نیست پایانشهر آن کس رهرو این راه شد بگذشت از جانشپی درمان درد عشق ار کوشی خطا باشد طبیبا درد عشق است این و نایاب است درمانش
ساقیست گر امیر و خُم از بادهی غدیرهر دل که سوی آن نکشد روی و آهن استسلطان لافتی که دو کونش به منقبتچون سطر موجزی ز کتابی مدوّن است
به امر صانع بیچون، که بیشبه و نظیرستیبشارت آمد از گردون، که هنگام غدیرستیامیرالمؤمنین حیدر، به حکم خالق اکبربه حق در جای پیغمبر، خلایق را امیرستی
دو مشکین مو دو مشکین بو دو مشکین رو دو مشکین بریکی چون دستهی ریحان، یکی چون بستهی عنبردو عنبرسُم، دو عبهردم، دو سوسن خط، دو نسرین کفیکی اشهب، یکی اخضر، یکی ادهم، یکی اسمر
غدیریه در مدح حضرت امیرباده بده ساقیا، ولی ز خمّ غدیرچنگ بزن مطربا، ولی به یاد امیرتو نیز ای چرخ پیر، بیا ز بالا به زیرداد مسرّت بده ساغر عشرت بگیر
به اختیار زدم دل به زلف یار، گرهبه کار خویش فکندم به اختیار، گرهصبا چگونه گشاید ز زلف یار گره؟که هست هر گره زلف او هزار گره
دوش رسید این ندا ز غیب به گوشمکز جذباتش نه عقل ماند و نه هوشمچون خم می از شراب شوق به جوشملیک به لب از بیان عشق خموشمآری ناید بیان عشق به گفتار
جبرئیل امین به استحضارذکرش این است در همه اوقاتمحرم بارگاه سبحانینیست الاّ علیّ عمرانی
دُرِ دریای کبریاست علی مظهر حضرت خداست علیآفتاب سپهر کشف و شهودسرّ مکنون إِنّماست علی