میرزا محمدحسن زنوزی خویی (فانی)
30 اردیبهشت 1404

محرم بارگاه سبحانی

یا علی سرّ کائنات تویی
ذات را مظهر صفات تویی

نیست ادراک ذات را ممکن 
غایت عجز مدرکات تویی

صورت واجبی و معنی کون
سرّ مکنون ممکنات تویی

ظلمات جهان امکان را
خضر و هم چشمه‌ی حیات تویی

هم تویی نقطه‌ی دوایر کون
هم حروف تعیّنات تویی

دو جهان روشن از جمال تو شد
نور حقّی صفات و ذات تویی

شد ز نورت عناصر و افلاک 
تویی آباء و امّهات تویی

آن که نورالقُدُس به نور رخش
ماند حیران و گشت مات تویی

یا علی جمله مستحقانیم 
گر کسی‌مان دهد زکات تویی

ایمنی را از آتش دوزخ
آن که داد و دهد برات تویی

از تو هر مشکلی شود آسان
زآن که حلّال مشکلات تویی

همه در بند غم گرفتاریم
همه را باعث نجات تویی

«فانیا»! در طریق مدحت شاه
پای تحقیق را ثبات تویی

نکته‌ی عارفانه‌ای برگوی
گرچه مجموعه‌ی نکات تویی

محرم بارگاه سلطانی
نیست الّا علی عمرانی

یاعلی در ظهور مطلق جود
چون تویی نامد از عدم به وجود

نیستی را به ذات تو ره نیست
هستی و بوده ای و خواهی بود

ذات تو در جهان نمی¬گنجد
زآن که آن بی حد است و این محدود

در حقیقت ز عالم و آدم
جز تو نامد به پیش جسم، شهود

به وجود تو می تواند بود
متحد عبد و عابد و معبود

گر نبودی تو مقصد ایجاد
دو جهان از کجا شدی موجود؟

کی بُدی نقش «کیف مدّ الظّل» 
گر نه ظلّ تو می شدی ممدود؟

با تو رازی که مصطفی می گفت
بی تو با حق بُد آن تو را معمود

مهر تو در دل آنگهی در باز
فکرت باطل است بیم خلود

منکر تو کجا شود مقبول
تابع تو کجا شود مردود؟

چون ایاز آن که خدمت تو گزید
عاقبت کار او شود محمود

کاش خاک ره تو می¬گشتم
می شدم خاک تا به چشم حسود

«فانیا»! این سخن مکرّر گوی
تا زیان های تو شود هم سود

محرم بارگاه سبحانی
نیست إلّا علیّ عمرانی

ای صفاتت صفات حضرت ذات 
ذات حق را به تو ظهور صفات

وجه حصرانی و کمال ظهور
نیست غیر از تو مظهر و مرآت

گر نه خورشید روی تو بودی
کی پدیدار آمدی ذرّات

نیست پیدا به هر چه می‌نگرم
غیر مصباح تو در این مشکات

نور مَجلای روی توست مدام
جلوه‌گر در مجالی کثرات

همه عالم طفیل هستی توست
به شهود تو عالمی آیات

هر کجا شد یقین ولایت تو
جانْش رست از شکوک در شبهات

بی¬ولای تو کس نخواهد یافت
نامه‌ی سیئات را حسنات

محو گردد گناه جنّ و بشر 
چون درآیی به عرصه‌ی عَرَصات

تا به لب‌تشنگان عیان گشتی
هم چو آب حیات در ظلمات

عمر باقی به جمله بخشیدی
نفی را کردی از کرم اثبات

تا دمی دم زد از ولایت تو
کرد «فانی» تلافی مافات

جبرئیل امین به استحضار
ذکرش این است در همه اوقات

محرم بارگاه سبحانی
نیست الاّ علیّ عمرانی

ای به نور تو روشن این انوار
وی به سرّ تو مخفی این اسرار

هر چه در کلّ آفرینش هست
بر شهود تو می‌کند اقرار

نیست جز مهر روی تو تابان
در مرایای عالم آثار

همه محوند در حقیقتِ تو
زاهد و رند و مؤمن و کفار

نیست غیر از تو در سرای وجود
آمدی خودبه خود پی اظهار

جان عالم تویی دگر، اجسام
بحر اعظم تویی دگر، انهار

نقطه‌ی وحدتی و دور محیط 
هم تو مستور و هم تویی ستّار

بود منصور را همین مقصود
که در این دار هم تویی دیّار

قومی از تاب روی تو در نور
برخی از تاب موی تو در نار

نور پاک تو بود [و] هیچ نبود
پیش‌تر از وجودِ لیل و نهار

آتش غیرتش به جان افتد
گر زند منکری دم از انکار

جبرئیل از تو یافت ذوق حضور
یافت اقبال تا پس از ادبار

می‌کنم حصر چون یکی ست همه
نور تو با ائمه‌ی اطهار

محرم بارگاه سبحانی
نیست الاّ علی عمرانی

ای به روی تو چشم و جان روشن
وی به نورت همه جهان روشن

در مرایای ممکنات بُوَد
عکس رخسار تو عیان روشن

ماه روی تو بر زمین باشد 
شد زمین هم چو آسمان روشن

گشت از آبروی خاک درت
دیده‌ی اهل خاکدان روشن

در مدیحِ تو هر که یافت رهی
راه حق یافت در زمان روشن

گشته تا شمع روی بی‌مثلت
در شبستانِ انس و جان روشن

چون همه سوخته ز آتش عشق 
زنده گشتند و جاودان روشن

وصف تو در بیان نمی‌گنجد 
هست در وصفت این بیان روشن

نور تو پیش رو نبودی اگر
ره نگشتی به کاروان روشن

گر نبودی تو را مکان به مکان
کی شدی راه لامکان روشن

سرّ مکنون «لَو کَشَف» بَر تو
بوده و هست هم چنان روشن

صبحدم سوی گلسِتان رفتم
یافتم صحن گلسِتان روشن

بلبلان در سرود می‌گفتند
این سخن بی‌لب و دهان، روشن

محرم بارگاه سبحانی
نیست الاّ علی عمرانی

مقتدای اُمم علی ست علی
میر صاحب عَلَم علی ست علی

علت غاییِ ظهور جهان
در وجود و عدم علی ست علی

ظلمات حدوث امکان را
نور علم قِدَم علی ست علی

شد ز نور علی جهان پیدا
آفتاب ظُلَم علی¬ست علی

آن که عام است فیض انعامش
بر اخصّ و اعمّ علی ست علی

آن که هر یک به قدر استحقاق
یافت از وی نِعَم علی ست علی

بیش و کم چیست آن که می‌داند
سرّ هر بیش و کم علی ست علی

همه شاهان گدای او باشند
در جهان محتشم علی ست علی

همه را چشم بر عطای وی است
محضِ جود و کرم علی ست علی

آن که در حضرت ولایت او
شادمانی و غم علی ست علی

محرم بارگاه سبحانی
نیست الاّ علی عمرانی
 

10
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود