گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش
میکنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش
وعده امروز، به فردای قیامت دادی
روزگار دل ما در غم فردای تو خوش
ناخن خار رهت عقدهگشا افتادهست
خاطر آبلهی بادیه پیمای تو خوش
هر سر موی سمن بوی تو خوشتر ز همند
خطّ مشکین تو خوش، زلف چلیپای تو خوش
دل تنگم که تمنّای پیامی دارد
چه شود گر شود از لعل شکرخای تو خوش؟
ای سر زلف دل آویز! شکستت مرساد
سر شوریدهدلان است به سودای تو خوش
به چه تدبیر کنی خاطر خود شاد «حزین»
غم عشقی نکند، گر دل شیدای تو خوش