باید احرام ببندم به طواف حرم تومن که در صحن تو در موقف دشت عرفاتمبا دعای عرفه دست مرا کاش بگیریمات و مبهوت نمایان شدن جلوه ی ذاتم
مرد مَصاف در همه جا یافت میشود در هیچ عرصه مرد تحمل ندیدهام
نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
سخن گر بر زبان یک نقطه افزاید، زیان گردد
مخور ز سفرهی دون همّتانِ لقمه شمار که دست منّتشان بفشرد گلوی تو را
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشددر دام مانده باشد، صیاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامن کشان گذشتیگو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی توهرجا که روم پرتو کاشانه تویی تودر میکده و دیر که جانانه تویی تو«مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تومقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه»
ساقیا! بده جامی، زآن شراب روحانیتا دمی برآسایم زین حجاب جسمانیبهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان راآنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره استبشکن این گوهر با خاک برابر شده را!ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردندرنج این غمکدهی بی در و پیکر شده را
همی گویم و گفته ام بارها بود کیش من مهر دلدارهاپرستش به مستی ست در کیش مهربرونند زین جرگه هشیارها
مُردم از زندگی بی تو که با من هستیطرفه سرّی است که باید برِ استاد کشمسال ها میگذرد، حادثهها میآیدانتظار فرج از نیمه خرداد کشم
بر لب تپش ترانه ای باشد و منآرامش جادوانه ای باشد و مناز این همه های و هو چه حاصل؟! ای کاشغوغای کتابخانه ای باشد و من
تقویم در تقویماین فصل ها سرشار باران تو خواهد شدمجلس به مجلس بازپیمانه ها، لبریز پیمان تو خواهد شد
یوسف رحیمی
علی گلی حسین آبادی
جامعه ایمانی مشعر
سیدمهدی موسوی
سید مهدی موسوی
محمدعلی مجاهدی