شعر عاشورایی
سید سلمان علوی

تاریخ یک تقابل سیال است در لحظه‌ای به وسعت عاشورا

از پشت ذوالجناح... معاذالله... در هرم اشک‌های رسول الله 
این صورت خداست که می‌افتاد؟! یا خلسه سجود نهایی بود

ای وارث قیام، جزاک الله، صمصام انتقام، جزاک الله
شاید تمام روضه همین باشد: بغض حسین «کاش بیایی» بود

محمدتقی ممقانی تبریزی (حجةالاسلام نیّر تبریزی)

ترکیب بند عاشورایی

گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رَوَد از کربلای ما

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتْوان نهاد، پای به خلوت سرای ما

ملاعلی فاخر مازندرانی

نوحه عاشورایی


آه که شد کشته ز تیغ و سُنین
بلبل گلزار پیمبر، حسین
آه حسینم حسین
از غم او غمکده شد آسمان
ناله کنان جمله‌ی قدوسیان
خیل ملائک به فلک در فغان
قامت جبریل امین، شد کمان

محمد مفید شیرازی

قتل حسین، کرده یزید سیاه بخت

فریاد از فلک که ز امداد و یاری‌اش
قتل حسین، کرده یزید سیاه بخت

بر خاک تیره‌اش ز جفا سرجدا فکند
با آن که بود وارث شاهی و تاج و تخت

عبدالحسین شیخ الاسلام عاملی (بهایی)

گو تو شرح حال شاه عشق را

ساقیا پر کن ز وحدت جام ما
تا شود عیش جهان بر کام ما

آتشین آبی فشان بر زنگ تن
تن بسوزد جان بماند بی‌وطن

سید اسماعیل بلخی (علامه شهید بلخی)

ای حامی حقوق بشر انقلاب تو

ای حامی حقوق بشر انقلاب تو
مفتاح هر فتوح بُوَد فتح باب تو

گر فایض الحقوق شود فرد و اجتماع
ثبت است بر جریده‌ی حسن الثواب تو

میرزا محمد ارباب قمی

آتش هجران کند ما را کباب

بلبلی بر شاخ گل در بوستان
شرح می‌داد از فراق دوستان

گفت چیزی تلخ‌تر در این جهان
از جدایی نیست نزد آگهان

میرزا ابوالقاسم قمی جیلانی (میرزای قمی)

این مروت نیست شاه دین بماند تشنه لب

میرزای قمی می‌نویسد: سید محمد که خادم حرم حسینی و مجاور مرقد مطهر آن حضرت بود و به لحاظ معنوی نیز از مقام و منزلت برخوردار، قصیده‌ای به زبان عربی در سرزنش آب فرات در نهایت فصاحت و بلاغت سروده بود و چون فارسی زبانان از آن بهره‌ای نمی‌بردند، شاعر (سید محمد) نزد من اظهار تمایل کرد که شخصی آن را به شعر فارسی با همین وزن و قافیه‌ای که دارد ترجمه کند که قرعه‌ی فال به نام منِ دیوانه زدند و خداوند ان¬شاءالله با کرم ابدی‌اش با او معامله کند.
میرزای قمی این تضمین شعری را در حرم حضرت ابی¬عبدالله الحسین علیه¬السلام انشاد کرده است.

رضا طبیب زاده

امید موج فرات از لب ترت دارند

سری به سلسله اصحاب بی سرت دارند
امید موج فرات از لب ترت دارند

تو چشمه ای تو زلالی تو آسمان کبود
کبودها چه شباهت به مادرت دارند

انسیه سادات هاشمی

با عطش وارد شويد! اينجا زمين علقمه است


شورِ ما را مي‌زند هر تشنه کامي گوش کن!
حلقِ اسماعيل هم با العطش‌ها همصداست

ايها العشاق! آب آورده‌ام غسلي کنيد
شامِ عاشوراست امشب، مقصد بعدي مناست

صادق میرزایی پور

حافظ! ولی شناس نبودند کوفیان

حافظ! ولی شناس نبودند کوفیان
سعدی! چرا شدند بنی آدم این چنین؟

«باز این چه شورش است» به دشت غزل وزید
تا بوی محتشم بدهد شعرم این چنین

سیدحسین موحد بلخی

آن باوری که خون شد، گل شد شکفت در طف

بر خاک تا فشاندی دستان پرپرت را
روشن‌تر از ستاره خواندیم باورت را

آن باوری که خون شد، گل شد شکفت در طف
بغض غریب و خشک باغ برادرت را

سیدفضل الله قدسی

به دریا وام دادم بازوی آب آور خود را

تقدیم به علمدار کربلا حضرت العباس علیه السلام

چه می شد پیش از آن که کشته بودم باور خود را
چهل منزل به روی نیزه می بردم سر خود را

محمدهادی علی بابایی

انگشترت... انگشترت را در بیاور

پیغام دارد هدهد از خاتم‌ترین مرد:
انگشترت... انگشترت را در بیاور

این شعر عطر یاس کم دارد، همین جا...
در قتلگاهش اسمی از «مادر» بیاور

حسین علاءالدین

طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا

سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی می دهد این سیر عرفانی

طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا
اگرچه روی نی همچون غروبی سرخ می مانی

علی اکبر صلح خواه تهرانی (خوشدل)

که شود کشته ولی زنده بماند شرفش

مرد آزاده حسین‌ است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش

عوض آب زر، از خون سر این جمله نوشت
ای خوش آن کاو نکند بستر راحت، تلفش

زهرا نظری

غیر نام تو نمی آید به گوش این روزها 

غیر نام تو نمی آید به گوش این روزها 
ذکر هر دلسوخته آه دمادم می شود

چاره ای جز سوختن در روضه هایت نیست آه
پشت صبر از ماتم شش ماهه ات خم می شود

رضا حاج حسینی

برو برای غزل های تشنه، آب بیاور

به سمت شط برو، یک مشک شعر ناب بیاور
برو برای غزل های تشنه، آب بیاور

چقدر گَرد نشسته ست روی گُرده ی تاریخ
برو سکون جهان را به پیچ و تاب بیاور

رضا حاج حسینی

نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم

نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
 
تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل
که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم

محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل دمان است هنوز

سیدمحمد بابامیری

بی شک تمام این وقایع ریشه دارد

اینجا کبوتربچه ها را یک کبوتر
پیچیده در بال و پری آتش گرفته

از داغ این آلاله های غرقه در خون
هر گوشه چشمان تری آتش گرفته

راضیه مظفری

ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم

رقیه_دوستم_موهای درهم برهمی دارد
برای او ندارم هدیه ای جز گیرهٔ مویم...

کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟!
زنی با مهربانی مینشیند آه... پهلویم...

جواد محمدزمانی

ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن

ای انتشار صبح از آفاق جان تو
ای چشمه سار نور، دلِ آسمانی ات...

ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن
با شور عزّت و شرف آرمانی ات

سیدرضا جعفری

برگشتم از رسالت انجام داده ام

برگشتم از رسالت انجام داده ام
زخمی ترین پیمبر غمگین جاده ام

نا باورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفته اند به پای پیاده ام

محسن حنیفی

آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند

آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند

کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها
بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند

حسین وحید خراسانی

روز عاشوراست يا صبح ازل

روز عاشورا است يا صبح ازل
مشرق الانوار وجه لم يزل

مطلع الفجر شب قدر وجود
شد برون از پرده هر سرّى كه بود

علی گلی حسین آبادی

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟

مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند

زکریا اخلاقی

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم

ما پر از بوی خوش سیب، پر از چاووشیم
وز چمن های مجاور نفحاتی داریم

رباب آب شد اما علی که آب نخواست
محمد مهدی خانمحمدی

رباب آب شد اما علی که آب نخواست

عمودِ خیمه رطب های تازه می ریزد
اگر اراده کند باز مریمی دیگر