حسین علاءالدین
28 اردیبهشت 1404

طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا

سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی می دهد این سیر عرفانی

طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا
اگرچه روی نی همچون غروبی سرخ می مانی

در اوج غربت خود جرعه نوش قرب حق بودی
قیامت بر سر نیزه سجودی بود طولانی

سجودی که تو را می برد تا «قوسین أو أدنی»
سجودی در چهل منزل چهل معراج روحانی

تو را آیه به آیه خواهرت زینب تلاوت کرد
به روی رحل نی از کربلا تا دیر نصرانی

عجب حجی به جا آورده ای با حلق خونینت
کدامین حج به خود دیده است هفتاد و دو قربانی

تو دین تازه ای آورده بودی با خودت گویا
دوباره تازه می شد خاطرات سنگ و پیشانی

23
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود