دفتر شعر حوزه، گزیده ای از سروده های شاعران برگزیده حوزوی و عالمان شاعر اشعار این دفتر به انتخاب تحریه سایت شعر حوزه انتخاب می شود
ای حامی حقوق بشر انقلاب تومفتاح هر فتوح بُوَد فتح باب توگر فایض الحقوق شود فرد و اجتماعثبت است بر جریدهی حسن الثواب تو
شورِ ما را ميزند هر تشنه کامي گوش کن!حلقِ اسماعيل هم با العطشها همصداستايها العشاق! آب آوردهام غسلي کنيدشامِ عاشوراست امشب، مقصد بعدي مناست
حافظ! ولی شناس نبودند کوفیانسعدی! چرا شدند بنی آدم این چنین؟«باز این چه شورش است» به دشت غزل وزیدتا بوی محتشم بدهد شعرم این چنین
بر خاک تا فشاندی دستان پرپرت راروشنتر از ستاره خواندیم باورت راآن باوری که خون شد، گل شد شکفت در طفبغض غریب و خشک باغ برادرت را
تقدیم به علمدار کربلا حضرت العباس علیه السلامچه می شد پیش از آن که کشته بودم باور خود راچهل منزل به روی نیزه می بردم سر خود را
پیغام دارد هدهد از خاتمترین مرد:انگشترت... انگشترت را در بیاوراین شعر عطر یاس کم دارد، همین جا...در قتلگاهش اسمی از «مادر» بیاور
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانیعروجت را گواهی می دهد این سیر عرفانیطلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجااگرچه روی نی همچون غروبی سرخ می مانی
غیر نام تو نمی آید به گوش این روزها ذکر هر دلسوخته آه دمادم می شودچاره ای جز سوختن در روضه هایت نیست آهپشت صبر از ماتم شش ماهه ات خم می شود
به سمت شط برو، یک مشک شعر ناب بیاوربرو برای غزل های تشنه، آب بیاورچقدر گَرد نشسته ست روی گُرده ی تاریخبرو سکون جهان را به پیچ و تاب بیاور
نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختمتو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روز های قبلکه از سکوت غصه دار حنجرت شناختم
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوزنهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوزبهر ویرانی و نابودی بنیان ستمخون جوشان تو چون سیل دمان است هنوز
اینجا کبوتربچه ها را یک کبوترپیچیده در بال و پری آتش گرفتهاز داغ این آلاله های غرقه در خونهر گوشه چشمان تری آتش گرفته
رقیه_دوستم_موهای درهم برهمی داردبرای او ندارم هدیه ای جز گیرهٔ مویم...کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟!زنی با مهربانی مینشیند آه... پهلویم...
ای انتشار صبح از آفاق جان توای چشمه سار نور، دلِ آسمانی ات...ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زنبا شور عزّت و شرف آرمانی ات
برگشتم از رسالت انجام داده امزخمی ترین پیمبر غمگین جاده امنا باورانه از سفرم خیل خارهاتبریک گفته اند به پای پیاده ام
آب باعث شد که مردی آب شد پیش همهآبها از شمر گویا اذن میدان داشتندکودکی آرام شد با لایلای تیرهابعد از آن گهوارهها خواب پریشان داشتند
روز عاشورا است يا صبح ازلمشرق الانوار وجه لم يزلمطلع الفجر شب قدر وجودشد برون از پرده هر سرّى كه بود
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کندقطره میآمد که خود را بخشی از دریا کندما چه میفهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریمکربلایی داریم، آب فراتی داریمما پر از بوی خوش سیب، پر از چاووشیموز چمن های مجاور نفحاتی داریم