دفتر شعر

در مدح حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و شکوه از غربت

آمد سحر ز کوی تو دامن‌کشان صبا
اهدی السّلام منک عَلی تابِع الهُدا

جز عشق هر چه هست ضلال است و گمرهی
از بنده راه راست، ز عشق است تا خدا

در مدح حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

پیوند بُوَد با رگِ جان خار ستم را
کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟

صد شکر که در وادی تفسیده‌ی حرمان
دارد قدمم، در گِرهِ آبله یم را

ای سر زلف دل آویز! شکستت مرساد

گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش
می‌کنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش

وعده امروز، به فردای قیامت دادی
روزگار دل ما در غم فردای تو خوش

آن دیده که حیران تماشای تو باشد

خوش آن که دلم آینه سیمای تو باشد
در خلوت اندیشه، همین جای تو باشد

فردوس بَرَد رشک بر آن سینه‌ی گرمی 
کآتشکده ی حسن دل آرای تو باشد

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را
در کام ورع ریخت میِ ‌توبه شکن را

تا نام شب وصل تو آمد به زبانم
چون شمع لبم می‌مکد از ذوق دهن را

تب و تاب دل ما تشنه‌کامان را چه می‌دانی؟


مرا آزاد می‌سازد ز دام دل‌تپیدن‌ها 
جنون گر وسعتی بخشد به صحرای رمیدن‌ها

به‌خاک‌افتاده‌ی ضعفم، چو نقش پا در این وادی
زمین‌گیر غبار خاطرم، از آرمیدن‌ها

ای نام تو زینت زبان‌ها

ای نام تو زینت زبان‌ها
حمد تو طراز داستان‌ها

تا دام گشاد، چین زلفت
افتاد خراب، آشیان‌ها

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

حجره شعر

تاکنون شعری ثبت نشده است
در حال بارگذاری...در حال بارگذاری...