در ستایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
شاه رُسل خواجهی این چار سوی
ساخته از خاک قدم آبروی
آب رخ عقل نم جوی او
هر دو جهان تعبیه در کوی او
حلقهی آن میم که در نام اوست
کش افق از خاکنشینان اوست
نُه فلکش پیش کنند از نخست
نسخهی ده منطقهی خود درست
خاک بیاراست به انعام او
دوش خود از غاشیه¬ی نام او
حلقهاش از گوش فلک خواست باج
دامنش از دور معدّل خراج
دال که از نافه¬ی اسمش نشان
داد، ستد جزیه ز زلف بتان
گر ز درش حلقهای آید به چنگ
گوش خرد جزیه دهد بیدرنگ
خاک درش کَاصل دوای تن است
کوثر و تسنیم روان من است
خود شرف گوهر اشراق از اوست
در همه عالم به شرف طاق از اوست
در مناقب رسول خدا و امام علی علیهماالسلام
نفس نبی، باب مدینهیْ علوم
در کف او آهن مریخ موم
سید ابرار و شه اوصیا
سرور و سرخیل همه اصفیا
خازن سبحانی تنزیل وحی
عالم ربانی تأویل وحی
داغکش نافهی او مشک ناب
جزیهدِهِ سایه¬ی او آفتاب
حامل دین، عیبهی علم خدا
عقل دهم کرده بر او اقتدا
خاک درش تاج سر سروران
آب کفش کوثر دین پروران
راست به بازوش همی پشت دین
لاغر از او پهلوی کفر این چنین
اوست که در ظلمت سِتِّ جهات
کعبهی نور است و سفینهیْ نجات
کفر برآویخته دینش ز دار
بر در او شرک همی سنگسار
گردن آن گوش، مه نه در بیعت است
عروهی کفر و عَلَم شقوت است
جبههی آن گوش، نه خاک ره است
تیه ضلالی ست که در لهله است
نسل نبی رایحهی صُلب اوست
خیل سعادت همه در طُلْب اوست
تا که شده کنیت او بوتراب
نُه فلک از جوی زمین خورده آب
صورت اشراق چو از خاک اوست
در ره معنی، سگ چالاک اوست
در منقبت علی علیه السلام
ای پدر عترت و زوج بتول
حلقه¬کشِ علم تو گوش عقول
ای ید بیضای کَفَت ابر جود
ذات تو سرمایهی نظم وجود
ای در تو خطهی اقلیم دین
مسجد اقصای جهان یقین
ای به تو مرجوع، حساب وجود
وی به تو مختوم، کتاب وجود
عقل تو مظلوم ز هر شک و ریب
ذات تو معصوم ز هر شین و عیب
صورت عقل، آیت تنویر تو
عالم معنی، همه تفسیر تو
باطل از اعجاز تو افسون کفر
ریختهی خنجر تو خون کفر
آدم از اقبال تو موجود شد
چون تو خلف داشت که مسجود شد
راه حق و هادی هر گمرهی
ما ظلماتیم و تو نُوراللَّهی
صورت میزان الهی تویی
معنی قرآن الهی تویی
مصحف هستی ز تو تفسیر یافت
دعوی ملت ز تو تحریر یافت
نایب حقی تو و سلطان دین
نَبَّأِ عُظما و امام مبین
بحر و سحاب، امّت دست تواند
خاک در ملت دست تواند
داده به درگاه تو افلاک باج
دست تو از ابر گرفته خراج
نعت جلال تو برون از حساب
اسم تو «مَن عِنْدَه ُامُّ الکتاب»
خاتم دین، نقش نگینش تویی
پیر خرد، نور جبینش تویی
رای تو با نور ز یک دودمان
دست تو و بحر، همی توامان
جهل ز تو شخص روانش مریض
نقطه ز فیض تو طویل و عریض
خوابِ سخا دست تو تعبیر کرد
آیت دین، علم تو تفسیر کرد
طاق خلافت ز تو پُرنور شد
بیت هدایت به تو معمور شد
شاخ یقین میوه ی تر از تو یافت
کوکب دین، پرتو خور از تو یافت
آن که گذشت از تو و غیری گزید
نور بداد ابله و ظلمت خرید
وآن ¬که بشد بر دگری دیده دوخت
خاک سیه بِسْتَد و گوهر فروخت
از تو منور حرم اهل بیت
یافته مصباح نبی از تو زیت
هر که به کعبه هدی اندر رسید
از تو و سِبطَین پیمبر رسید
هر که ره سِرِّ معَالله یافت
نور شما بدرقهی راه یافت
مرصد «اشراق» رصدبند تو
دین تو و یازده فرزند تو
در مناقب أئمهی طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین
ای گهر غیب ز کان شما
وی حرم قدس مکان شما
قدس جهان وادی طور شماست
مصحف کل، سورهی نور شماست
ای ز ازل نور شما مقتدا
وی دو جهان را به شما اقتدا
حلقهکِش علم شما گوش عقل
واله و شیدای شما هوش عقل
شمس و قمر، نور یقین شما
سطح فلک، روی زمین شما
آب شما روغن قندیل علم
باد شما، شهپر جبریل علم
خاکِ شما خاکِ سر طور ِشرع
مقتبس از نار شما نور شرع
دور فلک حلقه¬به¬گوش شما
پیر خرد نکته نیوش شما
دولتتان منطقهی چرخ دین
رایتتان اختر برج یقین
طینتتان، گوهر شرع رسول
اصل همه عالم و فرع رسول
مهر شما داروی جان همه
یاد شما حرز زبان همه
«قائم»تان خسرو هر دو جهان
حجت حق، مهدی آخرزمان
سرمهکش «اشراق»!از آن خاک پای
تا کنمش جان و تن و دل فدای