مثنوی
میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/در مناقب خاتم الائمة و سراجُ الامة عجل‌الله فرجه و صلی‌الله علیه

ای عَلَمت کُنیت و نام نبی
خورده لبت آب ز جان نبی

مهدی دین، هادی عالم تویی
روشنی دیده‌ی آدم تویی

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/ نعت و مناقب رسول الله و ائمه اطهار علیهم السلام

شاه رُسل خواجهی این چار سوی
ساخته از خاک قدم آبروی

آب رخ عقل نم جوی او
هر دو جهان تعبیه در کوی او

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/ توحیدی

مناجات اول

ای خرد از حلقه به گوشان تو
خُلق خوش از عطرفروشان تو!

ای ز تو این گوی گربیان چرخ
گوی شده پیش تو چوگان چرخ!

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

مشرق الانوار در جواب مخزن الاسرار

بسم ‌الله الرحمن الرحیم
فاتحه‌ی مُصحَفِ امّید و بیم

نامه که آراسته چون جان بُوَد
حمد خدا زینت عنوان بُوَد

ملا محمدسعید (اشرف) مازندرانی

ساقی‌نامه‌ی اشرف مازندرانی

دلا مژده بادت که نوروز شد
چو می‌ بوی گل عشرت اندوز شد

بهار آمد و یافت عالم فرح
چمن گشت لبریز گل چون قدح

ملا علیرضا تجلی یزدی

از مثنوی معراج الخیال، در صفت معشوق

بر سرم دیگر همای عشق یار
ریخت طرح خارخار از عشق یار

شوق بر گرد دلم پر می‌زند
در طپیدن حلقه بر در می‌زند

ملا عبدالرزاق لاهیجی (فیاض)

گزیده ساقی نامه ملاعبدالرزاق لاهیجی

گل خم، گل ساغر او می کند
صراحی و جام و سبو می کند

برآرنده‌ی تاک از گلشن اوست
فروزنده‌ی باده‌ی روشن اوست

محمدبن ابراهیم شیرازی (ملاصدرا)

فرازی از ساقی نامه ملاصدرا

می‌شناسم خالقی را کاوست هست
این دگرها نیستند و اوست هست

آن خداوندی که قیوم است و حی
آن که پاکی وقف شد بر ذات وی

سید ابوطالب میرفندرسکی

ساقی نامه

ثنا ایزدی را که از نور پاک
شراب روان ریخت در جام خاک

شفق، دوری از ساغر مشفقش
فلک، دودی از مجمر قدرتش

سلطان محمد استرآبادی (صدقی)

ساقی نامه

خوشا حال مستی که منصوروار
میسر شدش مستی پایدار

ز جام پیاپی که ساقیش داد
نه از دست رفت و نه از پا فتاد

حبیب الله شریف کاشانی

ولا را با بلا انباز کردند

دل عاشق همیشه غرق خون است
نمی دانی که سوز عشق چون است

چو کار آفرینش ساز کردند
ولا را با بلا انباز کردند

عبدالحسین شیخ الاسلام عاملی (بهایی)

الا ای شهسوار ملک توحید!

بگو ای خضر راه بی نوایان
شود کی مهر رخشانت نمایان؟

بگو ای آفتاب عالم افروز
شب غیبت به ما کی می‌شود روز؟

عبدالحسین شیخ الاسلام عاملی (بهایی)

گو تو شرح حال شاه عشق را

ساقیا پر کن ز وحدت جام ما
تا شود عیش جهان بر کام ما

آتشین آبی فشان بر زنگ تن
تن بسوزد جان بماند بی‌وطن

میرزا محمد ارباب قمی

آتش هجران کند ما را کباب

بلبلی بر شاخ گل در بوستان
شرح می‌داد از فراق دوستان

گفت چیزی تلخ‌تر در این جهان
از جدایی نیست نزد آگهان

ملاهادی بیرجندی

مناظره ی درخت و هیزم شکن

ناسپاسی بین که چون پاکی گرفت
راه ناصافی و ناپاکی گرفت

هر چه صیقل روی او را صاف کرد
خاک اندر دیده‌ی انصاف کرد

سیدجعفر دارابی کشفی

جان من، از جان جانان جان گرفت

من ز خود چیزی نی و نی داشتم
آن چه‌ام انداختی برداشتم

حرف من حرف تو ای شهزاده‌ام 
هر چه را شه داده، آن را زاده‌ام