دل عاشق همیشه غرق خون است
نمی دانی که سوز عشق چون است
چو کار آفرینش ساز کردند
ولا را با بلا انباز کردند
صلای عشق چون درداد محبوب
محبان زین صلا گشتند مجذوب
ندا آمد که ای عشاق بیدل
طریق عشق ما راهی ست مشکل
خطرناک است دارد پیچ و خمها
هزاران محنت و بیحد الم ها
نخستین، دل ز هر چیزی بریدن
در این ره شرط شد وآن گه خریدن
به جان خود هزاران گونه محنت
پریشانی و درد و فقر و ذلّت
چو عشاق این ندا از حق شنیدند
به جان و دل بلایش را خریدند
همه لبیک گفتند این ندا را
بنوشیدند پس جام بلا را
پس آن گه دل به دست دوست دادند
سر تسلیم در پایش نهادند
نه کس را پیش خود این گونه ره بود
همه از جذبهی آن پادشه بود
کجا «سالک» بدون جذبه، ای دل
تواند کرد طیّ این مراحل