در این دفتر، اشعار علما و بزرگان حوزوی غیر معاصر منتشر شده است
پیوند بُوَد با رگِ جان خار ستم راکو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟صد شکر که در وادی تفسیدهی حرماندارد قدمم، در گِرهِ آبله یم را
شاه رُسل خواجهی این چار سویساخته از خاک قدم آبرویآب رخ عقل نم جوی اوهر دو جهان تعبیه در کوی او
ای دل و جان من فدای محمدهای و هوی من از برای محمدآمده ام تا زبان به مدح و ثنایشبگشایم کنم دعای محمد
دلا تا چند خود را فرشِ این نُه سایبان بینی!یکی بر سطح این کرسی برآ، تا عرش جان بینی...برای قرب شاهان است روی پاسبان دیدنتو خرسندی ز قرب شه که روی پاسبان بینی
چشم دارد بر متاع ما سپهر چنبرییوسف ما، بهتر از گرگی ندارد مشتری!...چار عنصر ره به من از چار جانب بستهاندکرده تا این شش جهت بر مهرهی من شش دری
یک یک هنرم بین و گنه دَه دَه بخشجرم منِ خسته، حَسْبَةً لِلَّه بخش از باد فنا، آتش کین برمَفروزما را به سرِ خاک رسول اللَّه بخش
بلبل چو نکیسا زده تا نغمهی نوروز آراسته جشنی ز طرب خسروِ نوروزشیرین من! ای زلف تو آورده شب و روزتلخ است چو فرهاد مرا کام به نوروزها تلخی کامم بزدا زآن شکرین لب
اگر ز نقطه ی موهوم آمده دهنیدهانِ توست در آن نقطه هم بُوَد سخنینمود لعل تو اثباتِ ذاتِ جوهر فردرواست بوسه زدن بر چنین لب و دهنی
ای اسم تو اصل هر مسمّیوی جسم تو جان جمله اشیاوصف تو فزون ز حدّ امکان مدح تو برون ز حدّ اِحصا
برخیز شتربانا! بربند کجاوهکز چرخ همی گشت عیان رایت کاوهبر شاخ شجر برخاست آواز چکاوه وز طول سفر، حسرت من گشت علاوهبگذر به شتاب اندر، از رود سماوه در دیدهی من بنگر دریاچهی ساوه وز سینهام آتشکدهی پارس نمودار
دو مشکین مو دو مشکین بو دو مشکین رو دو مشکین بریکی چون دستهی ریحان، یکی چون بستهی عنبردو عنبرسُم، دو عبهردم، دو سوسن خط، دو نسرین کفیکی اشهب، یکی اخضر، یکی ادهم، یکی اسمر
طلعت خورشید از جمال محمدحشمت جمشید از جلال محمدمعرفت جمله کائنات بسنجندهست نمی از یم کمال محمد
یا رسولَ الله، یا مَولَی الوَری یا دَواءَ القَلب مِن داءِ الهَوی یا رسولَ الله، یا غَوثَ الاُمم یا سَحابَ الجودِ، یا بَحرَ الکرَم
از مولد خاتم النبیّین نه خطّهی خاک، بلکه افلاکزآن گوهرِ پاک بست آیینشاهی که نهاده سر ز حسرت