دو مشکین مو دو مشکین بو دو مشکین رو دو مشکین بر
یکی چون دستهی ریحان، یکی چون بستهی عنبر
دو عنبرسُم، دو عبهردم، دو سوسن خط، دو نسرین کف
یکی اشهب، یکی اخضر، یکی ادهم، یکی اسمر
دو سنبل کاکل پُرچین، دو بلبل منطق شیرین
یکی زنجیر پا و سر، یکی سلک دُر و گوهر
دو خال روی محبوبان، دو خط دلکش خوبان
یکی شهبای پرگوهر، یکی صهبای حُرپرور
دو گوینده زبان آور، دو پوینده چنان خاور
یکی «فَاحکم بِما اَنزَل»، یکی «فَاصدَع بِما تُؤمَر»
دو آهووش، دو یاهوکش، دو خاطرهش، دو کافرکش
یکی در کف تبرزین و یکی بُرد یمن در بر
دو یاحق گو دو عاشق جو دو نرداشکن، دو مردافکن
یکی با لب، یکی با دل، یکی با پا، یکی با سر
دو والاقدّ عالی نام، دو بالاقدّ خوش اندام
یکی چون نخله در طور و یکی چون سرو در کشمر
دو کیوان رفیع المجد، دو ایوان منیع السَّد
یکی خورشید نوشروان، یکی عبد ملک سنجر
دو گوی مجد با تمکین، دو کوی وجد با تسکین
یکی نجّاشی اکلیل و یکی مصری نیل افسر
دو پولادی ید و باز دو شمشادی قد و زانو
یکی طالوتی اش پیکر، یکی داوودی اش مزمر
دو توفان اشکن نوح و دو ثعبان افکن موسی
یکی دریا، یکی اژدر، یک کشتی، یکی لنگر
دو سردار و دو دلدار و دو دادار و دو پیمان دار
یکی لاهوت صد کشور یکی طالوت صد لشگر
دو دربان شهنشاهی، دو مهمان دار درگاهی
یکی تکبیرگو در شب، یکی تبلیغ گو بر در
دو آیین دار هر محفل، دو مشعل گیر صاحبدل
یکی دست و یکی دیده، یکی أَیْمَن، یکی أَیْسَر
دو عبد صالح نامی، دو حرّ ناصح سامی
یکی نام آور یثرب، یکی جام آور مشعر...
دو قرآن خوان به هر دوری، دو فرقان دان به هر طوری
یکی تسبیحش از گوهر، یکی کشکولش از کوثر
دو مینارنگ سیمین دل، دو سیناسنگ زرین گل
یکی در گوشهی مسجد، یکی در پایه ی منبر
دو پرچمدار افریقی، به هر جمعی و تفریقی
یکی نور نبی در دل، یکی شور وصی در سر
دو شب¬خیز و دو روزافراز، دو دم تیز و دو صاحب راز
یکی اوصاف پیغمبر، یکی مستخدم حیدر
دو مملوک و دو آزاده، دو عبد و دو خداداده
یکی نامش بلال آمد، یکی نامش بُوَد قنبر
بلال احمد مرسل، نثارش حکمت لقمان
غلام شاه دین قنبر، فدایش ملک اسکندر
گر این کویش بُوَد گوهر، شگفتی از خرد نَبْوَد
شگفتی از خرد نَبْوَد، گر آن خاک رهش شد زر
دو مقیاس دُرافشان گل، دو مقیاس درخشان ظل
یکی «الله اکبر»دم، یکی «ناد علیاً»فر