میرزا محمد محیط قمی
1 خرداد 1404

در نعت حضرت خواجه ی کنایات صلی الله علیه و آله و سلّم

در نعت حضرت خواجه ی کنایات صلی الله علیه و آله و سلّم

اگر ز نقطه ی موهوم آمده دهنی
دهانِ توست در آن نقطه هم بُوَد سخنی

نمود لعل تو اثباتِ ذاتِ جوهر فرد
رواست بوسه زدن بر چنین لب و دهنی

ستاره سان همه چشمم، فلک صفت همه گوش
که بینم آن دهن و بشنوم از آن سخنی

لطیف پیکر او زآن نداشت سایه که بود
ز جانِ زنده دلانش لطیف تر بدنی

بر او چو یزدان تشریف مکرمت پوشاند
نهفت کون و مکان را درون پیرهنی

تو شمع انجمنی، دیگران چو پروانه
اگر کنند نکویانِ شهر انجمنی

قد تو سرو و دلِ عاشقان بوَد چمنش
که دیده است چنین سروی و چنین چمنی؟

ز شانه، زلف شکن در شکن مزن بر هم 
که آشیانه ی مرغ دِلی ست هر شکنی

مرا به مشک خُتن با تو احتیاجی نیست
که چین طرّه ی تو هست مشک را خُتنی

حکایتِ دلِ درمانده است و ورطه ی عشق
شنیده ای تو اگر شرح موری و لگنی

مرا ببین که کَنَم کوه را به ناله ز جای
مخوان فسانه، کز این پیش بود کوه کنی

به عالمی نفروشم تو را که نتوان داد
گران بها گهری را به کمترین ثمنی

غریب عالم خاکیم، سال ها بگذشت
در این دیار ندیدیم مردمِ وطنی

من و مدایح ختم رسل، شَهِ لولاک
که نیست خوشتر از این شیوه در زمانه فنی

نخست فیضِ ازل، اوّلین تجلّی حق
که اوست مظهر فیّاضِ کل به هر زمنی

نبیِّ مکیِّ اُمیّ، محمّد عربی
که هست علّت ایجادِ هر روان و تنی

«محیط» مادح احمد، خدای باید و بس
مدیح حضرت او نیست حق  همچو منی 
 

15
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود