توسّل به فخر کائنات
یا رسولَ الله، یا مَولَی الوَری
یا دَواءَ القَلب مِن داءِ الهَوی
یا رسولَ الله، یا غَوثَ الاُمم
یا سَحابَ الجودِ، یا بَحرَ الکرَم
یا رسولَ¬الله، یا شمسَ الظُّلَم
یا شفیعَ الذَّنبِ فی یَومِ النَّدَم
یا رسولَ الله، یا حَبلَ النَّجا
یا رَجاءَ الخَلق، یا مُنجِی العُصاة
ای ادب اندوزِ تعلیم اله
ای ادب آموزِ کلّ ماسِوا
عقل اول، طفل ابجدخوان تو
روح اعظم، سایهای از خوان تو
ای طفیل هستیات کون و مکان
ای به دَورت، گردش هفت آسمان
ای «لعَمرک» تاج و «لولاکت» نطاق
چارزن را گوهر پاکت، صداق
ای تو فرزندی که بستی عقد مام
با پدر دادی تو او را التیام
بارگاه «لِی مَع اللَّه» خلوتت
پیشگاه «اُدنُ مِنّی» رتبتت
ای در این دریا، تو ما را ناخدای
وی در این صحرا، تو ما را رهنمای
ای گناه عاصیانِ عذرخواه
من به امّید تو کردستم گناه
صد سفینه، پُرگنه میآورم
هم دل و هم رو، سیه میآورم
از گنه دارم، قطار اندر قطار
بُختیان بارکش، در زیر بار
ای تو سُکّان افق را، هم زمان
میرسم اینک تو را من میهمان
آن لب گوهرفشان را باز کن
از شفاعت، گفتگو آغاز کن
گو گنهکار زِ هر در راندهای
عاجزی در کار خود درماندهای
در پناه لطف ما بگریخته
دست از دامان ما، آویخته
میهمانِ خوان احسان من است
گر گنهکار است، مهمان من است
«سَوفَ یُعطیکَ» تو فرمودی خطاب
خوانده است او این خطاب اندر کتاب
از منَش هم، این خبر در خاطر است:
میهمان بنواز، اگرچه کافر است
نی تو را در وعده خُلف و نی نَدم
نی مرا هم روی مهمان از شیَم
جز ببخشی این سیه¬رو را به من
چاره نَبْوَد ای خدای ذوالمنن
نیک اگر کردهست، اگر بد کرده است
آن چه را کردهست، با خود کرده است...