دفتر شعر

محرم بارگاه سبحانی

جبرئیل امین به استحضار
ذکرش این است در همه اوقات

محرم بارگاه سبحانی
نیست الاّ علیّ عمرانی

مظهر حضرت خداست علی

دُرِ دریای کبریاست علی 
مظهر حضرت خداست علی

آفتاب سپهر کشف و شهود
سرّ مکنون إِنّماست  علی

در مرایای عدم خود را به خود بنموده‌ای

ای که از یک جلوه پیدا هر دو عالم کرده‌ای
پس دو عالم را نهان در عین آدم کرده‌ای

بر سر آدم نهاده «تاج کرَّمنا» ز لطف
بر سریر سلطنت او را مکرّم کرده‌ای

روی خود را دید پیش روی خود

زآتشی کآثار غیریّت بسوخت
بودِ موجودات دود آمد فقط

داد عالم را وجود محض خود
بلکه از خود محض جود آمد فقط

سرچشمه‌ی زندگی لب توست

ای ماحی سیّئات، ما را
بنمای ره نجات، ما را

بنمای عیان جمال رویت
زآیینه‌ی ممکنات، ما را

ماییم مست از جام هو در ما جهانی گشته مست

ساقی بهار آمد بیار آن آب آتش رنگ را
تا خاک هستی در دهم بر باد، نام و ننگ را

زآن می که مستی آوَرَد، از نیست هستی آورد
بر عقل پستی آورد، شیدا کند فرهنگ را

مپرس از من حدیث کفر و دین را

مپرس از من حدیث کفر و دین را
که من مستم ندانم آن و این را

ز کفر و دین گذر کن تا ببینی
برون زین هر دو یار نازنین را

از کرم عجب نَبْوَد گر گناه ما بخشد


پیش او که خواهد برد شرح زاری ما را؟
کآن قرار دل داند بی قراری ما را

ما که از غم عشقش جان ودل ز کف دادیم 
بعد از این که خواهد کرد غمگساری ما را؟

ای خوش آن لحظه که جان در قدمش دربازم

دارد آن لحظه فراغ  از غم عالم، دل ما
که سر کوی خرابات بُوَد منزل ما

بوی حسرت شنود تا ابد ار بوید کس
زآن گیاهی که پس از مرگ دمد از گل ما

گردی ز ما مگر برسانی به کوی دوست

ای نام تو کلید فتوحات جان ما 
وی یاد تو توان تن ناتوان ما

رازت چو جان نهفته به دل داشتم همی
عشقت فکند پرده ز راز نهان ما 

صفحه 1 از 2ابتدا   [1]  2  انتها

حجره شعر

تاکنون شعری ثبت نشده است
در حال بارگذاری...در حال بارگذاری...