ای جان حزین، تا کی مانی تو در این تن ها؟چون شد که شدی تنها، آوارهی موطَنها؟ ای طائر روحانی، وی مرغ گلستانیزین گلخن جسمانی رو جانب گلشنها
در گوش دلم میرسد از عالم بالاکز غیر تبرّا کن و با عشق تولّاای عقل به کُنهش نبری ره به دلایلتا دم نزنی بیهُده ای قطره ز دریا
ای ذات تو زِادراک خیالات مبرّاوز وهم و خرد فهم کمالات تو اعلیمرآت عدم گشت به رویت چو مقابلیک جلوه نمودی دو جهان گشت هویدا