فی مدیحة القائم علیه السلام
بُشرا که روز نیمه ی شعبان شد
خوشا که شامِ هجر به پایان شد
روزِ حصولِ مقصدِ اقصا شد
مقصودِ کن مشاهده در کان شد
کنزِ خفی که شاهدِ غیبی بود
مشهود در مشاهدِ اعیان شد
ماءالحیاة جوهرِ انسانی
جاری ز عینِ ثابت حیوان شد
درّ حقیقت مَرَجُ البحرین
طاهر ز صلبِ لؤلؤ و مرجان شد
احسانِ حق به خلق کمالی خواست
صلبِ حسن مکمّلِ احسان شد
از گلشن جمال و جلالِ حق
ریحانه حاملِ گل و ریحان شد
مهدیِ منتظر به وجود آمد
بخ بخ، وفا مواعدِ یزدان شد
منّت بریم واهبِ منّان را
کاین موهبت ز واهبِ منّان شد
نورش ز جیبِ طاهره ی نرگس
طالع به صبحِ نیمه ی شعبان شد
یا للعجب که بی اثرِ حملی
از مام، وضعِ آن مهِ تابان شد
اعجوبه بُد ولادت این مولود
ورنه حکیمه از چه هراسان شد؟
گر عصمتِ حسن نشدی عاصم
بیرون حکیمه از حدِ ایقان شد
سرّی ست اندر این که ز نامحرم
بر مقتضای حکمت، پنهان شد
موعودِ واجبی به وجوب امروز
از سرحدِ وجوب در امکان شد
کوریّ عینِ واحدِ دجّالان
انوارِ عینِ واحد رخشان شد
زین عزّتی که کرده عطا ایزد
ایمان عزیز و کفر به خذلان شد
با دیده بانِ چرخ نشین عیسی
گویید کانتظار به پایان شد
ای نورِ حق که فرحتِ میلادت
فرحت فزای پاک نیاکان شد
گرچه به شکرِ فرحتِ میلادت
صد چون خلیل بر تو ثناخوان شد
هم زانبساطِ جشنِ همایونت
رشکِ بهشت ساحتِ تهران شد
لیکن ز طولِ غیبتِ تو دل ها
چون موی زنگیان همه پژمان شد
در طولِ احتجابِ تو خاطرها
زَاحبابِ تو ملول و پریشان شد
وین حلم و امتحانِ تو عالم را
جرأت فزون نمود و به طغیان شد
هر چند زِامتحانِ تو نامحرم
از رحمتِ تو دور چو شیطان شد
لیکن در احتجابِ تو بر احباب
از خصم ظلم های فراوان شد
خصمِ چو روبَه از تو بدین مهلت
فرصت شمرد و ضیغم غژمان شد
گرگِ ستم به گلّه ی بی چوپان
از مکر و حلیه آمد و چوپان شد
تا گلّه بردرَد همه، آن محتال
بر جمله، یار و مشفق و خندان شد
خود واقفی که از ستمِ اعدا
چه فتنه ها به خطّه ی ایران شد
هم آگهی که از فتنِ کفّار
بس رخنه ها به قلعه ی ایمان شد...
بر ما ز مرحمت مترحّم کن
قلبی که عرشِ رحمتِ رحمان شد
بر ما دلی که مخزنِ رحمِ توست
رأفت بده که کارد به سُتخوان شد
وآن شه که جانِ جانِ جهان آمد
ظاهر نما که در تنِ ما جان شد
وین هجر را بَدل به وصالش کن
کاین انقلاب جمله ز هجران شد
میزانِ عدل ظاهر و قاهر کن
کافساد خارج از حدِ میزان شد
یا حبّذا که بینم و بسْرایم
جانِ جهان رسید و جهانبان شد
قربانِ مقدمش شوم و گویم
یا حبّذا خلیل که قربان شد