در این دفتر، اشعار علما و بزرگان حوزوی غیر معاصر منتشر شده است
ای عَلَمت کُنیت و نام نبیخورده لبت آب ز جان نبیمهدی دین، هادی عالم توییروشنی دیدهی آدم تویی
یک ساله ره سپرد مه شعبانتا خیر و برکت آرد بر کیهانسالی در انتظار به سر بردیماهلاً و مرحباً بکَ یا شعبان
حدیث موی تو نتْوان به عمر، گفتن بازاز آن که عمر شود کوته و حدیث درازبه راه عشق تو انجام کار تا چه شودبرفت در سر این کار هستی ام زآغاز
بختِ بد تا کجا بُوَد یارم؟تا به کی در بلا گرفتارم؟در وبال است اخترم تا چند؟آه از طالعی که من دارم
بُشرا که روز نیمه ی شعبان شدخوشا که شامِ هجر به پایان شدروزِ حصولِ مقصدِ اقصا شدمقصودِ کن مشاهده در کان شد
خُرّما طلعتِ جانان، خنکا بختِ سعیدکاندر آمد ز در و داد به من مژده ی عیدگفت بر خلقِ جهان رحمتِ حق گشت مزیدرخت از خانه به میخانه کشد پیر و مریدعیدِ دیرینه ی پارینه ی ما گشت جدیدباده می¬باید یعنی که مهِ شعبان است...
من مست جام وحدتم، بنگر چسان یاهو زنمآفاق زیر پا نهم، پس دم ز «الاّ هو» زنمبا لشکر روحانیان، در کشور خسمانیانقلب و جناح از هم درم، بر فرق و بر بازو زنم
الا منه دل ای پسر، به دنیی و وفای اوکه بُد قرین وفای او هماره با جفای اوچه خواهی از لقای وی؟ چه می کنی عطای وی؟ز جان و دل ببخش بر عطای او لقای او