جگر که زآتش هجر تو گشته است کباب
چرا به جام نریزم ز خونِ دل میِ ناب
خدا کند که نمایی ز لطف پا به رکاب
«ز باغ وصل تو یابد ریاض رضوان، آب
ز تاب هجر تو دارد شرار دوزخ، تاب»
به جنّ و اِنس، تو سالار سروری ز اِله
به عاشقان پریشان، نما، ز لطف نگاه
که از جدایی تو میزنند ناله و آه
«به حُسن و عارض و قدّ تو بردهاند پناه
بهشت و طوبی طوبی لَهُم و حُسن مَآب»
کسی که حُبّ تو دارد ز حور یابد وصل
هر آن که بغض تو ورزد ز نور گردد فصل
بهشت و کوثر و حور است فرع و حبّ تو اصل
«بهار، شرح جمال تو کرده در هر فصل
بهشت ذکر جمیل تو کرده از هر باب»
شها شقایق و نسرین و گل که هم رستند
به انتظار قدوم تو در چمن هستند
به یاد قامت دلجوت سَروها پستند
«گمان مبر که به دور تو عاشقان مستند
خبر نداری، داری ز زاهدان خراب!»