در منقبت امام زین العابدین علیه السلام
یک دو روزی یار را با ما وفاق افتاده بود
این وفاق از یار، کمتر اتّفاق افتاده بود
وه چه حسنِ اتّفاقی بود کز سیرِ سپهر
آن مه بی مهر را با ما وفاق افتاده بود
داشتم ذوقی به دشنام از لبِ جان¬پرورش
حرف تلخش سخت شیرین، در مذاق افتاده بود
یوسف دل را لبش افکند در چاهِ زنخ
چون به آبِ خضر، او را اشتیاق افتاده بود
شد به ابرِ زلف پنهان، مهرِ رویِ یارِ من
ماه را دیدم به چشمم در محاق افتاده بود
تُرکِ چشمش قصدِ من اکنون نکرده سال¬ها
مست و لایعقل دلم را در وثاق افتاده بود
در رواقِ کلبه¬ی جان، پرتوِ مهرِ رخش
پیش تر از خلقتِ این نُه رواق افتاده بود
داشت مهرِ بندگانِ شاه، در دل کز ازل
دل به دامِ مهرِ آن زیباوثاق افتاده بود
سید سجّاد، شاهِ دین، علیّ بن الحسین
کآسمان را با جنابِ او نفاق افتاده بود
این عروس دنییِ دون با دو صد غنج و دلال
زآن امام چارمین در سه طلاق افتاده بود
بود جفت گریه و زاری چهل سال و به دهر
زَانبیا و اوصیا در صبر، طاق افتاده بود
در فراقِ یوسفی یعقوب شد از گریه کور
شاه و هفتاد و دو یوسف را فراق افتاده بود
بهرِ معشوقِ حقیقی تا بنای عشق شد
عاشقِ کامل چون او کم اتّفاق افتاده بود
تا «ثریّا» از ثنای شاه تزیینش کند
خواجه را مطبوع، این سبک و سیاق افتاده بود