عالمان شاعر
محمدتقی داعی شیرازی

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف

مرحبا ای ماه شعبان، ثانی ِ شهر حرام
حبّذا ای ماه شعبان، قاصدِ شهر صیام

یا خلیلاً طالَ مَا اسْتَهجرت أَهلاً بِالقُدوم
یا حبیباً طاب مَا اسَتْقَدمت سَهلاً بِالمَقام

اسماعیل خائف شیرازی

گاهی تفقّدی کن ای پادشه گدا را

یارب که از زمستان در یاد باغبان را 
تا بو که در نبندد درویش بی نوا را

گر بی گنه ببندی ور بی سبب بسوزی
کس بر تو می‌نگیرد آهسته‌تر خدا را

اسماعیل خائف شیرازی

پندارمت که روز و شبم در برابری

از بس که در برابر چشمم مصوّری 
پندارمت که روز و شبم در برابری

بر عاشقت شکایت هجران حرام هست
هر جا که دیده باز کند تو مصوّری

عبدالحسین وکیلی قمی

در مدح صدیقه‌ی کبری فاطمه‌ی زهرا علیهاسلام

در جهان پهناور، غافل از جهانبانی
جان و دل به غم مُدغَم در هوای نفسانی
تا که خور به رخ بگرفت پرده‌های ظلمانی
 از نهان عیان گردید کهکشان نورانی
مانده از تحیّر مات در مهندسش «مانی» 

عبدالحسین وکیلی قمی

«در میلاد حضرت امام حسین علیه‌السلام»

مژده رسید آشکار، ز فضل پروردگار 
که پاک و پاکیزه دار، عذار را از غبار

لرزه بر اندام بید، بداد باد امید
بر او در این دم دمید، روح و نشاط بهار

سید عبدالله برهان سبزواری (برهان المحققین)

مناظره زلف و خال

زلف و خالش دوش صحبت داشتندی در برم
زلف گفتا: من به اوجِ حُسن از او بالاترم

من به زلف آهسته گفتم: کای تو دل‌ها را چو دام
خال هم چون دانه و من مرغ بی‌بال و پرم

سید عبدالله برهان سبزواری (برهان المحققین)

ای خوش آن روزی که در کوی تو راهی داشتیم

بی خبر هرگز مپندارم ز درد اشتیاق
زین نمد ما هم به سر روزی کلاهی داشتیم

گرچه با ما بوده د‌ائم بر سر جور و عتاب
لیک فیض عفو او را گاه گاهی داشتیم

سید عبدالله برهان سبزواری (برهان المحققین)

دو رباعی


از خاک درت آب بقا می‌گیرم
وز زخم تو مرهم و شفا می‌گیرم

آن ملک که شه به زور شمشیر گرفت
من نیز به شمشیر دعا می‌گیرم

سید اسماعیل بلخی (علامه شهید بلخی)

وضع جهان دگر شده یا صاحب الزمان

ای غایب از نظر شده یا صاحب الزمان!
خورشید منتظَر شده یا صاحب الزمان

ای مهدی ای که از تو جدا هادیان خلق
چون نخل بی ثمر شده یا صاحب الزمان

سید اسماعیل بلخی (علامه شهید بلخی)

دین خدای راست کمال از غدیر خم

دین خدای راست کمال از غدیر خم
یعنی که بدر گشته هلال از غدیر خم

معیار فطرت است ولایت به رشد و غیّ
آری، محک شدند رجال از غدیر خم

سید اسماعیل بلخی (علامه شهید بلخی)

ای حامی حقوق بشر انقلاب تو

ای حامی حقوق بشر انقلاب تو
مفتاح هر فتوح بُوَد فتح باب تو

گر فایض الحقوق شود فرد و اجتماع
ثبت است بر جریده‌ی حسن الثواب تو

شیخ محمود فرساد اردکانی

به بهجتی ز همه مسلمین درود، درود

این شعر را به مناسبت سرودن شعر «آفرین بر این انقلاب» که حجت الاسلام شیخ محمد حسین بهجتی (شفق) سروده به صورت طنز بیان نموده است

شیخ محمود فرساد اردکانی

هر در که بر فساد شود باز، بسته بِهْ

هر در که بر فساد شود باز، بسته بِهْ
دستی که دست خلق نگیرد، شکسته بِهْ

پایی که در طریق وفا، کند می رود
آن پای پایدار به زنجیر، بسته بِهْ

شیخ محمود فرساد اردکانی

بنات و بنون

جنس لطیف را ز ادارات دولتی
باید به امر حضرت کاشی برون کنند

قلب مدیر کل و دل کارمند را
در وقت کار پر ز غم و پر ز خون کنند

مهدی الهی قمشه ای

هیچ کس پرده ز اسرار قضا نگشاید

یچ کس پرده ز اسرار قضا نگشاید
آری این عقده به جز لطف خدا نگشاید

گر صبا باد دو صد چین کند از زلف بتان 
یک خم از طرّه‌ی آن زلف دوتا نگشاید

مهدی الهی قمشه ای

دل فدای حسن یکتا کن کمال این است و بس

در استقبال از شعر معروف میزرا حبیب الله مجتهد خراسانی

دل فدای حسن یکتا کن کمال این است و بس
دیده محو روی زیبا کن کمال این است و بس

سرّ پنهان را که جویی در زمین و آسمان 
در درون خویش پیدا کن کمال این است و بس

سیدفضل الله قدسی

دل غریب من از گردش زمانه گرفت

دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت

سیدفضل الله قدسی

به دریا وام دادم بازوی آب آور خود را

تقدیم به علمدار کربلا حضرت العباس علیه السلام

چه می شد پیش از آن که کشته بودم باور خود را
چهل منزل به روی نیزه می بردم سر خود را

علی صفائی حائری

این آسمان را، چه وسعت سرخی است

قورباغه‌های مست
سرشار از شادی و خیال
روی دو پا نشسته
شکسته، شکسته می‌خوانند
این جا بهشت ماست
این جا بهشت برین است

علی اکبر صادقی رشاد

دیشب دلم تا صبح هوهو کرد

دیشب دلم تا صبح هوهو کرد
صحن تو را باغ پرستو کرد

بر پلک‌ها فانوس اشک آویخت
مشکات جان بر طاق ابرو کرد

علی اکبر صادقی رشاد

اسب مست و دشت مست و جاده مست

اسب مست و دشت مست و جاده مست
هم زره، هم تیـغ، هم کبّـاده مست

سـاد و سـاحل، دجلـه و دریـا خمار،
نخل‌ها چون کوه‌ها، استاده مست

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

بگذار بگریم به هوای وطن امشب

افتاده دلم در هوس سوختن امشب
ای شمع بده نوبت خود را به من امشب

چون صبح شود چاک زنم تا به گریبان
بر تن نشود پیرهنم گر کفن امشب

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

دل ز تکرار شب و روز گرفته‌ست مرا

در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره است
بشکن این گوهر با خاک برابر شده را!

ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند
رنج این غمکده‌ی بی در و پیکر شده را

علی دوانی کازرونی

روز روشن دیدم و روی توام آمد به یاد

روز روشن دیدم و روی توام آمد به یاد
ظلمت شب آمد و موی توام آمد به یاد

قامت سروی لب جویی بدیدم دلفریب
واندر آن دم قدّ دلجوی توام آمد به یاد

محمدتقی بهلول

دیر بیدار شدیم

اجنبی صاحب عزت شد و ما خوار شدیم
دیر بیدار شدیم

خواب بودیم و به غرقاب گرفتار شدیم
دیر بیدار شدیم

محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

روشن از روی تو آفاق جهان می‌بينم

روشن از روی تو آفاق جهان می‌بينم
عالم از جاذبه‌ات در هيجان می‌بينم

شورش بلبل و جانبازي پروانه و شمع
همه از عشق تو اي مونس جان مي بينم

محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل دمان است هنوز

محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

آه! آن مرد بی‌نشانه چه شد؟

چون علی کو امیری آزاده
که بُوَد دست‌گیر افتاده؟

چون علی کو کسی که در دل شب
افتد از پا ز نالۀ یارب؟

حسین انصاریان

حدیث عشق بازان را چه دانی

تو راز بزم مستان را چه دانی
تو سّر می پرستان را چه دانی

تو را با جسم خاکی هست صد کار
رموز باطن جان را چه دانی

علی صافی گلپایگانی

در سایه ی مستدام عشقت

هر کس که فتد به دام عشقت
ادراک کند مقام عشقت

آن گاه چشد حلاوت عشق
کاو راه بَرَد به بام عشقت

محمدحسین طباطبایی

پرستش به مستی ست در کیش مهر

همی گویم و گفته ام بارها 
بود کیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی ست در کیش مهر
برونند زین جرگه هشیارها

حسن حسن زاده آملی

ماییم و رخ يار دل آرام و دگر هیچ

ماییم و رخ يار دل آرام و دگر هیچ
ما راست همين حاصل ايام و دگر هيچ

ای زاهد بيچاره كه داری هوس حور!
ای وای تو و آن هوس خام و دگر هيچ

ناصر مکارم شیرازی

گدایى در این خانه افتخار من است

گدایى در این خانه افتخار من است
شعار عشق تو عالی‌ترین شعار من است

فروغ روى تو اى خضر وادى ظلمات
چراغ روشن هر شامگاه تار من است

لطف الله صافی گلپایگانی

می دمد صبح نجات امم ان شاءلله

می دمد صبح نجات امم ان شاءلله
می رسد ماحی ظلم و ستم  ان شاءلله

طائر علم و عدالت بگشاید پر و بال
سپری می شود این شام غم  ان شاءلله

حسین وحید خراسانی

برآى اى آفتاب برج توحید

برآى اى آفتاب برج توحید
در آر از ابرِ غیبت قرصِ خورشید

ألا اى مطلع الشمس هدایت
جهان تا كى گرفتار ظلالت

حسین وحید خراسانی

روز عاشوراست يا صبح ازل

روز عاشورا است يا صبح ازل
مشرق الانوار وجه لم يزل

مطلع الفجر شب قدر وجود
شد برون از پرده هر سرّى كه بود

سید روح الله موسوی خمینی

‏‏عاکف درگه آن پَرده نشینم شب و روز

جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی‏
‏‏دَر سرم نیست بجُز خاک دَرت سودایی‏

‏‏بَر در میکده و بُتکده و مسجد و دیر‏
‏سَجده آرم که تو شاید نظری بنمایی‏

سیدعلی حسینی خامنه ای

دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی تو


دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی تو
سپندوار ز کف داده‌ام عنان بی تو...

گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو