شعر قرن چهاردهم
اسماعیل سالک

استقبال از مستزداد میرزاده عشقی

به دنبال تصویب قانون نظام وظیفه عمومی در زمان رضاشاه، اولین کمیسیون سربازگیری در سال 1312 ش در خوسف دایر شد.
سالک این شعر را در پی سوءاستفاده و ظلم های مسئولان این کمیسیون سرود و به صورت شب نامه منتشر کرد

عبدالسلام تربتی

منظومه عاشورایی

بزم آراي قضا در كربلا
چون صلا زد عاشقان را بر بلا

تشنگان باده ي جام الست
آن بلا جويان مست مي پرست

محمد نهاوندی

بندی از یک ترکیب بند عاشورایی

ای آه، ره به ناله ده ای ناله ره به آه
کافتاده راه دختر زهرا به قتلگاه

در بر کشید پیکر پاک برادرش
وز دل کشید ناله ی جاانسوز وااخاه

میر سیدحسن سبزواری (امین الشریعه)

ز دیدن رخش اشکم ز دیده ریزان است

خدای را صنما ظلم و جور تا کی و چند
بر این ستم زده کاو مبتلا به هجران است

نمای رحم به "بلبل" که در فراق تو گل
ز شام تا به سحر از غمت در افغان است

شیخ محمدکاظم تهرانیان

به روزی که عید است غره مشو


بگردی جهان را سراسر اگر
نیابی دلی را که بی غم بوَد


به روزی که عید است غره مشو
که فرداش بی شک محرّم بود

شیخ محمدکاظم تهرانیان

هر کسی را که عقل و ایمان است

هر کسی را که عقل و ایمان است
خالی از های و هوی و افغان است


او چو بحر  است و دیگران جویند
بحر آرام و جوی نالان است

شیخ محمدکاظم تهرانیان

به علم زاده ی آدم مکرم است و شریف

هزار شکر سزد ذات پاک یزدان را
که کرده مفتخر از نور علم انسان را

به علم زاده ی آدم مکرم است و شریف
به دیو و دد چه شرف مردمان نادان را

محمدباقر آیتی بیرجندی

تمام خوبی خوبان دلیل خوبی اوست

نگار برقع نوری کشیده بر رویش
که چشم غیرر نبیند سیاهی مویش

صراح و ساغر و ساقی ز خمّ او مستند
خم و پیاله و یَم، جملگی نم از جویش

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ی ما 

همچو فرماه بُوَد کوه کنی پیشه ی ما
کوه ما سینه ی ما ناخن ما تیشه ی ما

شور شیرین ز بس آراست ره جلوه گری
همه فرهاد تراود ز رگ و ریشه ی ما

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

تو را خاک ایران همی مادر است

منم پور ایران و بر مام خویش 
مرا غیرت آید ز اندازه بیش

به بیگانه نفروشم این مام را
کجا زشت و ننگین کنم نام را

سید محمدباقر سجادی (رکن الاسلام)

جز از جمال تو باید که دیده بردوزند 

چو عاشقان به سر زلف یار پیوستند
ز هر چه در همه آفاق بود بگسستند 

چه ساحری تو ندانم که عارفان از می
به دور جام نگاه تو توبه بشکستند

سید محمدباقر سجادی (رکن الاسلام)

در رثای مادرش


مرا از دست شد زیبانگاری
بهشتی طلعتی خرّم بهاری

بهشتی کآدمش نادیده در خواب
بهاری کز گلشن نارسته خاری

علی اکبر نوقانی

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

سید ابوالمجد طباطبایی

ماه من خور  نیست امّا آفتابی دیگر است

ماه من خور  نیست امّا آفتابی دیگر است
نور او بر روی او هم چون حجابی دیگر است

کسب نور از خور کند مه، خور ز ماه روی او
کسب او کسبی دگر، وین اکتسابی دیگر است

سید بهاءالدین رضوی خوانساری (جهدی)

چند رباعی 2

ای پادشه کون و مکان ادرکنی!
ای طائر عنقای جهان، ادرکنی!

ای باخبر از راز جهان دل من
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی

عباس منزوی تهرانی

سه رباعی

دانی که چرا نام علی گشته علی؟
وین نام به او داده خدای ازلی
چون مرتبه‌ی عُلوّ خود در او دید
فرمود به پیغمبر خود ناد علی 

عباس منزوی تهرانی

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

درد بی درمان ما کی قابل درمان شود
کی مبدّل بر وصالت حالت هجران شود

دوستان را جان به لب آمد شها از انتظار
کی نمایان آن رخ هم چون مه تابان شود

عباس منزوی تهرانی

در مدح علی علیه السلام

هر لحظه کند جلوه‌ی دیگر رخ دلدار
پیداست ولی کو به جهان دیده ی دیدار

تا سرمه‌ی وحدت نکشی بر بصر خویش
بی‌پرده تجلّی نکند از در و دیوار

عباس منزوی تهرانی

چشم امید ما نَبُوَد جز به ذوالفقار

ای دست ما و دامنت ای دست کردگار
دستی به دادخواهی ما زآستین برآر

در انتقام خون شهیدان کربلا
چشم امید ما نَبُوَد جز به ذوالفقار

شیخ عبدالرزاق مسأله گو

«در منقبت کریمه‌ی اهل بیت علیهاالسلام»

این مشیّد بارگاه از بس فرح افزاستی
آفرینش را ز خاکش دیدگان بیناستی

گنبد گردون شکوهش بس که می‌بخشد ضیا
مهر رخشان در برش چون ذرّه ناپیداستی

سیدعلی حسینی خامنه ای

صبح است جانا شوری به پا کن

غزلی تازه منتشر شده از رهبر حکیم انقلاب اسلامی

با شب‌ستیزان دل همنوا کن
صبح است جانا شوری به پا کن

از ساغرِ صبح جان می‌تَراود
جامی به دست آر کامی روا کن

ملامحمد هیدجی زنجانی

چه سازگار و چه ناسازگار می گذرد

صبا مگر ز سرِ کویِ یار می گذرد
به هر طرف که چنین مشگبار می گذرد

کنون که موسمِ عید است و بادِ نوروزی
به طرفِ باغ و لبِ جویبار می گذرد

میرسید علی اکبر نعمت اللهی (موافق)

در مدح مولی الموالی علی بن ابی طالب علیه السلام

ره عشق است آن راهی که پیدا نیست پایانش
هر آن کس رهرو این راه شد بگذشت از جانش

پی درمان درد عشق ار کوشی خطا باشد 
طبیبا درد عشق است این و نایاب است درمانش

میرسید علی رضوی قمی(قدرت)

گویند دری از خلد، بگشوده شود در قم

گویند دری از خلد، بگشوده شود در قم
ما فاتح الابوابیم، ای بخت چه خسبی؟ قم!

مهر من و قهر من هر یک به مقام خود
آن نوش ز سر تا پا وین نیش ز دَم تا دُم

یحیی مدرس اصفهانی (بیدآبادی)

بهاریّه در منقبت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

بلبل چو نکیسا زده تا نغمه‌ی نوروز 
آراسته جشنی ز طرب خسروِ نوروز
شیرین من! ای زلف تو آورده شب و روز
تلخ است چو فرهاد مرا کام به نوروز
ها تلخی کامم بزدا زآن شکرین لب

محمدحسین قریب گرکانی (ربانی)

فی تبریک جشن؟ الشعبان

یک ساله ره سپرد مه شعبان
تا خیر و برکت آرد بر کیهان

سالی در انتظار به سر بردیم
اهلاً و مرحباً بکَ یا شعبان

محمدتقی ممقانی تبریزی (حجةالاسلام نیّر تبریزی)

ترکیب بند عاشورایی

گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رَوَد از کربلای ما

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتْوان نهاد، پای به خلوت سرای ما

محمدصادق امیری فراهانی (ادیب الممالک فراهانی)

پاسخ ادیب الممالک به اخوانیه نیر تبریزی

عجبی نیست مر آن آیت ربّانی را 
که کند زنده ز نو حکمت لقمانی را

ای به تاریک شب کفر، برافروخته باز 
پدرت در ره دین شمع مسلمانی را

محمدتقی ممقانی تبریزی (حجةالاسلام نیّر تبریزی)

اخوانیه نیر تبریزی برای ادیب الممالک فراهانی

سزَد اَر سجده برد «میر فراهانی» را
گر ز خاقان گذرد مرتبه «خاقانی» را

ای امیر قرشی‌زاده کت اعجاز سخن
بند بر ناطقه زد منطق «سحبانی» را

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

حدیث موی تو نتْوان به عمر، گفتن باز
از آن که عمر شود کوته و حدیث دراز

به راه عشق تو انجام کار تا چه شود
برفت در سر این کار هستی ام زآغاز

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام محمدِ تقی علیه السلام

کجاست زنده دلی، کاملی، مسیح دمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی؟...

شهان کشور نظمیم ما ثناگویان
اساس سلطنت ماست دفتر و قلمی 

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام به حق ناطق، جعفربن محمّدٍ الصادق صلوات الله علیه

شهی که شیوه ی درویش پروری داند
رموز سلطنت و سرِّ سروری داند

بقای دولت آن شاه را بشارت باد
که رسم معدلت و دادگستری داند

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

منم که شهره به سرگشتگی به هر کویم
فتاده در خَم چوگانِ عشق چون گویم

هوای گلشن فردوس برده از خاطر
نسیم روح فزا خاکِ آن سر کویم

میرزا محمد محیط قمی

به اهل بیت رسالت مراست چشم امید

جماعتی که دل و جان به عشق نسپارند
به حیرتم چه تمتّع ز زندگی دارند

بر آن سرم که برآرم دمی به خاطر جمع
گرم دو زلف پریشان دوست بگذارند

میرزا محمد محیط قمی

در نعت حضرت خواجه ی کائنات صلی الله علیه و آله و سلّم

اگر ز نقطه ی موهوم آمده دهنی
دهانِ توست در آن نقطه هم بُوَد سخنی

نمود لعل تو اثباتِ ذاتِ جوهر فرد
رواست بوسه زدن بر چنین لب و دهنی

میرزا محمد محیط قمی

درخور حمد و ثنا، بار خدایی ست کریم

درخور حمد و ثنا، بار خدایی ست کریم
که ز خوانِ کرمش بهره بَرَد دیوِ رجیم

نیک و بد را ننمود از درِ احسان محروم
سلطنت داد به فرعون و نبوّت به کلیم

علی اکبر همدانی (مظهر)

دل را، که زد؟ که برد؟ ببینید کار کیست!

این باغ بوالعجب اثر نوبهار کیست؟
این گلشن طرب، ثمر شاخسار کیست؟

از یک نظر چو مهر به دل جا گرفت و رفت
این ماه پاره روشنی روزگار کیست؟

علی اکبر همدانی (مظهر)

زآن که دوست می‌دارد، دوست چشم گریان را

گر شبی برافشانی، زلف عنبرافشان را 
صبح را به رشک آری، تا دَرَد گریبان را

دیدم از سر زلف و لعل نوشخند تو
در گلوی اهریمن، خاتم سلیمان را

علی اکبر همدانی (مظهر)

فرازی از مخمّس معراجیه

تا پنجه‌ی خورشید به شاخ بره زد پشت
ماهی بره دزدید سر خویش فراپشت
از شاخ گل افروخت صبا آتش زردشت
زد پنجه‌ی خورشید به حرف کهن انگشت
کامروز بود روز نویِ شاه جهان بان

علی اکبر همدانی (مظهر)

گفتا به راه دوست ز جان می‌توان گذشت 

گفتم کمان کشیدی و تیرت ز جان گذشت
گفتا به راه دوست ز جان می‌توان گذشت 

آن مومیان، به موی و میانم اسیر کرد
عمرم به مویه موی ز موی و میان گذشت

میرزا حیدرعلی کرمانشاهی (ثریا)

در منقبت امام زین العابدین علیه السلام

یک دو روزی یار را با ما وفاق افتاده بود
این وفاق از یار، کمتر اتّفاق افتاده بود

وه چه حسنِ اتّفاقی بود کز سیرِ سپهر
آن مه بی مهر را با ما وفاق افتاده بود

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

هر که از تن بمرد، جان گردد

بنده گر سر بر آستان باشد
بِهْ اگر سر بر آسمان باشد

یک نفس با رضای حق بودن 
بهتر از عمر جاودان باشد

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

به گیتی بهتر از دانشوری نیست 

به گیتی بهتر از دانشوری نیست 
به جز دانش به گیتی مهتری نیست

سری سخت و دلی سُتوار باید
که کار دین و دانش سرسری نیست

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

با گران جانان سخن گفتن گران جانی بود

می‌ زدن در بزم نادانان ز نادانی بُوَد
با گران جانان سخن گفتن گران جانی بود

راح ریحانی به جز با یار روحانی منوش
این سخن بشنو که از اسرار روحانی بود

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس 

گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس 
خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس

سنگ دل را سرمه کن در آسیای درد و رنج
دیده را زین سرمه بینا کن کمال این است و بس

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

یک بند از ترکیب بند نبوی


ای اسم تو اصل هر مسمّی
وی جسم تو جان جمله‌ اشیا

وصف تو فزون ز حدّ امکان 
مدح تو برون ز حدّ اِحصا

ملامعروف کوکه ای

جامه را گاه کنم پاره گهی می‌دوزم

منم آن شاعر معروف به هر شهر و بلد
مرکز دایره‌ی بخت بد و طالع بد
بر سرم تاخته یک لشکر بی حدّ و عدد
نفراتش همه خونریزتر از ببر و اسد
افسرانش همه داءُالسرطانند و اسد

محمدجواد صافی گلپایگانی

نیست بیمار تو را غیر تو ای دوست، طبیبی(تضمین غزل سعدی)

ای که بر خاک درت مهر چو مه چهره بساید
ایزد پاک به پاکیت همه دم بستاید
پرده بردار از آن روی که غم‌ها بزداید
«بخت، بازآید از آن در که یکی چون تو در آید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید»

محمدجواد صافی گلپایگانی

تضین غزل حافظ

انتظار تو برفت از حد و شد عمر به سر
نفس آمد به لب و از تو مرا نیست خبر
مُردم افسوس ندیدم رُخَت ای نور بصر 
«به وفای تو که بر تربت «حافظ» بگذر
کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود»

ملاعلی فاخر مازندرانی

نوحه عاشورایی


آه که شد کشته ز تیغ و سُنین
بلبل گلزار پیمبر، حسین
آه حسینم حسین
از غم او غمکده شد آسمان
ناله کنان جمله‌ی قدوسیان
خیل ملائک به فلک در فغان
قامت جبریل امین، شد کمان

صفحه 1 از 3ابتدا   قبلی   [1]  2  3  بعدی   انتها