محمدعلی علمی

از شرق و غرب و راست و چپ زخم خورده‌ایم

سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود

ارابه‌های قاتل و آزادراه مرگ
تدبیرهای دفن شده در مسیر رود

زکریا اخلاقی

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم

ما پر از بوی خوش سیب، پر از چاووشیم
وز چمن های مجاور نفحاتی داریم

زکریا اخلاقی

موسم آن وعده ی دیرین می آید

بعد از این توفان سنگین فصل باران های آهنگین می آید
کاروان در کاروان گل، با صدای پای فروردین می آید

روح صحراها گل افشان، جان مشرق ها و مغرب ها درخشان
خاک لبریز از نیایش، از تمام دشت ها آمین می آید

فصیح الزمان شیرازی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

همه موسم تفرج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نِه، بنشین کنار جویی

محمدحسین انصاری نژاد

با شهیدان عطش، ظهر محرّم دیدمت

چون مسیحی تشنه با گیسوی در هم دیدمت
در طنین گریه‌ی گُل‌های مریم دیدمت

ای تو را رزق شهادت در بلند ورزقان
مثلِ آیاتِ جهاد ای کوه، محکم دیدمت

رباب آب شد اما علی که آب نخواست
محمد مهدی خانمحمدی

رباب آب شد اما علی که آب نخواست

عمودِ خیمه رطب های تازه می ریزد
اگر اراده کند باز مریمی دیگر

محمد مهدی خانمحمدی

از سرزمین قبله فقط یک نوار ماند

ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ

ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﭖﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻌﺮ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﻤﺐ ﺑﭙﯿﭽﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻌﺮ

محمد مهدی خانمحمدی

وا می شود هر روز شب بویی به دستت

از زرق و برق زندگی آسان گذشتی
حتی نمی بینم النگویی به دستت

گلهای قالی جان بگیرد تا بگیری
دستی به زانویی و جارویی به دستت

محمد مهدی خانمحمدی

با سمِّ اسبان تکاندیم از کوه‌ها خستگی را

ای خنجرِ آب دیده، ما تشنه‌ی کارزاریم
لب‌بسته زخمیم اما در خنده، خون‌گریه داریم
 
تا سر زند آفتابی، هرگز ندیدیم خوابی
از چشم سرخ شرابی، پیداست شب‌زنده داریم
 
با سمِّ اسبان تکاندیم از کوه‌ها خستگی را
ماییم از نسل خورشید، برقله‌ها تک سواریم

محمد مهدی خانمحمدی

نخورده مست کنی از مقام باده بگویی

به واژه سخت بگیری که شعر ساده بگویی
و با اراده بکوشی که بی اراده بگویی

برای اینکه غزل بوی عارفانه بگیرد 
نخورده مست کنی از مقام باده بگویی
 
برای کنگره های سراسری بنویسی
و از اصول و مبانی خانواده بگویی
 
ستون شعر سیاسی شوی برای جراید
جوابیه به اراجیف تاج زاده بگویی

برای رفتن دیدار نیمه رمضان هم
از اول رجب اشعار فوق العاده بگویی

چه فایده؟! مگر اینکه برای حضرت زهرا
بسوزی و غزلی را که اذن داده بگویی

محمد مهدی خانمحمدی

که بسته شد حرم و باز شد ستاد شما

غبار فرش حرم سرمه ی بروجردی ست
که نور علم کجا و کجا سواد شما

به روز واقعه شرمنده ی حرم هائید
عرق نشسته به پیشانی معاد شما

سید سلمان علوی

بانو وضو گرفتنت آنک، آغاز آب‌های جهان است

مثل نزول لحظه‌ی توحید در قطره‌های نازک باران
آن سوی اشک‌های خداوند، «لیله» زنی است روشن و پنهان

با لیله داستان بلندی‌ست در سینه‌ی سترگ خداوند
پیراهنش سپیدتر از نور با چادری سپیدتر از آن

سید سلمان علوی

و ای حقوق بشر، خاک... خاک بر سر تو

قلم شکسته، نفس خسته، این نفس زخمی‌ست
و قلب کوچک من -گرچه در قفس- زخمی‌ست

نفس بریده، قلم درد می‌کشد امشب
تمام دور و برم درد می‌کشد امشب

قلم نشسته که از بغض مرد بنویسد
از ازدحام نفس‌گیر درد بنویسد

ستارگان همگی یک به یک شهید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید شدند

قلم نشسته که از خواب ما گلایه کند
نشسته است که از ما به ما گلایه کند

از این حکایت خونبار با که بنویسم
بدون دغدغه بگذار تا که بنویسم

سید سلمان علوی

شاید دو نوجوان عبا بر دوش چشم تو را مباحثه می‌کردند

فصلی که بی ملاحظه آغشته‌ست
با لحن دلبرانه‌ی قرآنت
شرح چهل حدیث شهیدان است
منظومه‌ی مدوّن مژگانت

سید سلمان علوی

کدام او؟! که سزاوار او ضمیر نبود

قلم رسید به هجده قصیده‌ی غزلی
نگاه فاطمه افتاد در نگاه علی

نگاه فاطمه زیباست، پس تبسم کرد
تبسمی که ملک راه خانه را گم کرد

تبسمی که در او آیه‌های دهر شکفت
تبسمی که کمی بعد... (بعد خواهم گفت)...

صفحه 8 از 8ابتدا   قبلی   3  4  5  6  7  [8]  بعدی   انتها