علی صفائی حائری
28 اردیبهشت 1404

این آسمان را، چه وسعت سرخی است

قورباغه ها، بی اعتنا به وسعت هستی
در کنار باتلاق‌ها،
با دست‌های بلندشان، با کثافت‌ها پیمان بسته‌اند
به گِل‌ها و کرم‌ها قانع هستند
سوسک‌ها برایشان ترانه می‌خوانند.
قورباغه‌های مست
سرشار از شادی و خیال
روی دو پا نشسته
شکسته، شکسته می‌خوانند
این جا بهشت ماست
این جا بهشت برین است
***
آسمان سینه ی تو را، آن چنان آراستند
تا عابران غریب این سرزمین درد
راه خود را در خراب آباد بیابند
با این همه قساوت و ظلمت.
این آسمان را، چه وسعت سرخی است
که کهکشان رنج ها در آن شناور است
شب های ظلم، راه را نشانه می زند
روزهای درد تو، نور را روانه می کند
تا زندانیان خاک
سربلند، جوانه بگیرند
این آسمان را، چه وسعت سرخی است
***
سرم می رفت
چشمم سخت می جوشید
و قلب عاشقم آرام می لرزید.
نگاهم در نگاه شیخ می پیچید
و با او
با نگاه ، فریاد می کردیم
 

24
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود

بیشتر بخوانیم