مواعظ
سید عبدالله برهان سبزواری (برهان المحققین)

دو رباعی


از خاک درت آب بقا می‌گیرم
وز زخم تو مرهم و شفا می‌گیرم

آن ملک که شه به زور شمشیر گرفت
من نیز به شمشیر دعا می‌گیرم

شیخ محمود فرساد اردکانی

هر در که بر فساد شود باز، بسته بِهْ

هر در که بر فساد شود باز، بسته بِهْ
دستی که دست خلق نگیرد، شکسته بِهْ

پایی که در طریق وفا، کند می رود
آن پای پایدار به زنجیر، بسته بِهْ

مهدی الهی قمشه ای

هیچ کس پرده ز اسرار قضا نگشاید

یچ کس پرده ز اسرار قضا نگشاید
آری این عقده به جز لطف خدا نگشاید

گر صبا باد دو صد چین کند از زلف بتان 
یک خم از طرّه‌ی آن زلف دوتا نگشاید

مهدی الهی قمشه ای

دل فدای حسن یکتا کن کمال این است و بس

در استقبال از شعر معروف میزرا حبیب الله مجتهد خراسانی

دل فدای حسن یکتا کن کمال این است و بس
دیده محو روی زیبا کن کمال این است و بس

سرّ پنهان را که جویی در زمین و آسمان 
در درون خویش پیدا کن کمال این است و بس

جواد محدثی

با پُست و مقام، خویش را گم نکید

هشدار! که آواره زِمقصد نَشَوی
در فکر و عقیده ات مردّد نشوی

هر دوره و درس، آزمونی دارد
در دور عمل بکوش، تا رد نشوی

علی صفائی حائری

این آسمان را، چه وسعت سرخی است

قورباغه‌های مست
سرشار از شادی و خیال
روی دو پا نشسته
شکسته، شکسته می‌خوانند
این جا بهشت ماست
این جا بهشت برین است

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

دل ز تکرار شب و روز گرفته‌ست مرا

در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره است
بشکن این گوهر با خاک برابر شده را!

ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند
رنج این غمکده‌ی بی در و پیکر شده را

راضیه جبه داری

مبین سیاهی شب را، ببین سپیده‌دمان است

مزن به خواب خودت را، صدا صدای اذان است
مبین سیاهی شب را، ببین سپیده‌دمان است

مباد اسیر سکوت و سکون شب شده باشی
که زندگی هیجان و حیات در ضربان است

حسین مؤدب

ما اگر گمگشته ی راهیم عیب از جاده نیست

از وضو با خون ِ دل این "گونه" گل انداخته...
خنده ی مستانه ی این زخم ها از باده نیست

ساده از این کوچه ها ، این نام ها رد می شویم
رد شدن از معبر خون شهیدان ساده نیست

حسین انصاریان

حدیث عشق بازان را چه دانی

تو راز بزم مستان را چه دانی
تو سّر می پرستان را چه دانی

تو را با جسم خاکی هست صد کار
رموز باطن جان را چه دانی