ملا مهرعلی (فدوی) خویی

دور ایام را بقایی نیست

در مزاج جهان وفایی نیست
دور ایام را بقایی نیست

نکنی تکیه بر بنای جهان
که از آن سست‌تر بنایی نیست

دهر، ویرانه‌ای ست مسکن بوم
اثری در وی از همایی نیست

بهر گم گشتگان وادی او
غیر سرگشتگی درآیی نیست

نیست آسایشی در این منزل
که ز دنبال او عنایی نیست

نیست گنجی در این خراب آباد 
که در او خوف اژدهایی نیست

به فراغت در این سرا منشین 
که سرای فرح فزایی نیست

اعتنا بر اساس دهر مکن
که سزاوار اعتنایی نیست

از عطاهای او مشو خرم
که عطاهای او عطایی نیست

دل به دنیا مده که این معشوق
دل نگهدار دلربایی نیست

صحبتش فارق از نفاقی نه
یاری اش خالی از جفایی نیست

نیست در بزمگاه او وصلی
کز پی‌اش هجر جان گزایی نیست

از قفایش به آرزو منگر
کایمن از سیلی‌اش قفایی نیست

بگذر از میزبانی این زال
کاین سیه کاسه را سخایی نیست

حسرت خوان او مخور که در او
غیر خون جگر، غذایی نیست

آه از این عمر منقضی کاو را
ماحصل غیر انقضایی نیست

مرد و زن نیست غیر گندم و جو
نُه فلک هم جز آسیایی نیست

همه را بی‌دریغ می‌ساید
شرمش از روی بی‌نوایی نیست

این‌چنین است اقتضای فلک
غیر از این کارش اقتضایی نیست

هست روشن به غایت این معنی
دیده‌ها را ولی ضیایی نیست...

همه در معرض فنا اما
کس در اندیشه ی فنایی نیست

خون خورید ای هنروران کِامروز 
جز هنر جنس ناروایی نیست

ای دریغا که در همه عالم 
فارغ از قید ماسوایی نیست...

مپسند از درت شوم مأیوس
کز توأم غیر از این رجایی نیست...

ای که در باده ی سخاوت تو
درد بِالمَنَّ والأَذایی نیست

ای که بر دوش کبریایی تو
غیر کوچک دلی ردایی نیست

بنوازی گرَم وَ گر بکشی 
جز رضای توأم رضایی نیست...

خوشتر از «اِرجِعی الی ربِّک»
گوش هوش مرا، ندایی نیست

من گرفتار ماتم خویشم
دست من لایق جنایی نیست

من ملامت کش ره عشقم
از کسم چشم مرحبایی نیست

من یکی، دُردنوش بزم غمم
قسمتم جام غم زادیی نیست

آن چنان تشنه‌ام به باده ی ناب
که به صد جامم اکتفایی نیست

شاهدم نوگلی ست کز بر او
نکهتی همره صبایی نیست

مه لقایی ربوده هوش مرا
که چنان طرفه مه لقایی نیست

پارسایم به این همه رندی
هم چو من رند پارسایی نیست

شور هندوستان به سر دارم
هم چو من پیل فتنه‌زایی نیست

نالم از شوق آشیانه چو من 
طائر زآشیان جدایی نیست

عازم تختگاه بلقیسم
هم چو من هدهد سبایی نیست

بهر فرعون، نفس موسایم
جز جهادم به کف عصایی نیست

دارم آهنگ غایةُالغایات
جز، رویم غایةُالمنایی نیست

نور صبحی گرفته‌ام به نظر
کز پی‌اش ظلمت مسایی نیست

در پی جستجوی سلطانم 
غرضم خان و میرزایی نیست

طالب صاحب الزمانم من
مقصدم سُرَّ مَن رَءایی نیست

رهنمود طریق تکمیلم
غیر نقصانم ادعایی نیست

می‌کشم باده ی محبت یار
ساقی‌ام غیر لافتایی نیست

رهنمایم علی ست در دو جهان
جز وی‌ام هیچ رهنمایی نیست

جز ولای علی که کیش من است
در ضمیرم دگر ولایی نیست

همه حق است آن چه می‌گویم 
در مقالاتم افترایی نیست... 
 
 

15
| | |
تاریخ انتشار: 7 آبان 1404
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود

بیشتر بخوانیم