شعر اخلاقی
سید عبدالله برهان سبزواری (برهان المحققین)

دو رباعی


از خاک درت آب بقا می‌گیرم
وز زخم تو مرهم و شفا می‌گیرم

آن ملک که شه به زور شمشیر گرفت
من نیز به شمشیر دعا می‌گیرم

شیخ محمود فرساد اردکانی

هر در که بر فساد شود باز، بسته بِهْ

هر در که بر فساد شود باز، بسته بِهْ
دستی که دست خلق نگیرد، شکسته بِهْ

پایی که در طریق وفا، کند می رود
آن پای پایدار به زنجیر، بسته بِهْ

جواد محدثی

با پُست و مقام، خویش را گم نکید

هشدار! که آواره زِمقصد نَشَوی
در فکر و عقیده ات مردّد نشوی

هر دوره و درس، آزمونی دارد
در دور عمل بکوش، تا رد نشوی

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

دل ز تکرار شب و روز گرفته‌ست مرا

در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره است
بشکن این گوهر با خاک برابر شده را!

ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند
رنج این غمکده‌ی بی در و پیکر شده را