شعر رهایی
علی صفائی حائری

این آسمان را، چه وسعت سرخی است

قورباغه‌های مست
سرشار از شادی و خیال
روی دو پا نشسته
شکسته، شکسته می‌خوانند
این جا بهشت ماست
این جا بهشت برین است

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

بگذار بگریم به هوای وطن امشب

افتاده دلم در هوس سوختن امشب
ای شمع بده نوبت خود را به من امشب

چون صبح شود چاک زنم تا به گریبان
بر تن نشود پیرهنم گر کفن امشب

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

دل ز تکرار شب و روز گرفته‌ست مرا

در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره است
بشکن این گوهر با خاک برابر شده را!

ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند
رنج این غمکده‌ی بی در و پیکر شده را

محسن حسن زاده لیله کوهی

پروازِ ناپرندگی ما شنیدنی ست

ما را چگونه از افق خویش می بری؟
تا ناکجای از همه هستی رها شدن

پروازِ ناپرندگی ما شنیدنی ست
در ازدحام این همه چون و چرا شدن

زکریا اخلاقی

در حجره های ساحلی جای کسی خالی ست

تقویم ها شاداب، 
وَ لحظه‌های زندگی آن سان که باید بود
و دشت‌های عشق،
در سایه ی سبز وزش های مجدد بود

فاطمه معصومه شریف

به چشمان سیدحسن فکر کردم ...

پس از حاج قاسم ولی شب به شب من 
به آن ماه خونین بدن فکر کردم 

شدم‌ عاقبت غرق نصرمن الله ...
به چشمان سیدحسن فکر کردم ...