علیرضا پناهیان
28 اردیبهشت 1404

اینکه بیمار تو بودم یک عمر...

همـۀ مستیـم از بـوى تو بود
می ام از بادۀ مینـوى تو بود
 
هـر زمـان چشم فــرو می‏بستم
در خیـالـم رخ نیکوى تو بود
 

هوسـى جـز تو به دل راه نداشت
بسته بر پاى دلم، مـوى تو بود
 
لب، خمـوش از اثــــر داغ تو شد
جـز زمـــانى که ثناگـوى تو بود
 
سجده‏ ام بر سـر سجادۀ ذکر
همه بر حلقۀ گیسوى تو بود
 
روز و شـب، چشم به راهت بودم
دیده‏ ام خستـه و بى سوى تو بود
 
قبلـه حـج و صلاتـم بودى
سجده‏ هایم همه جا سـوى تو بود
 
فـرح و حـزن دل بى تابـم
بسته بر آن خم ابــروى تو بود
 
اینکه بیمـار تو بودم یک عمـر
همه از نسخـه و داروى تو بود
 
دم آخر تو بیا یک قـدمى
عمـر من طى ره کـوى تو بود
 
کاش ایـن لحظـه کنارم بودى
سـر من بر سـر زانوى تو بود 

13
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود