عباس مصباح زاده
28 اردیبهشت 1404

تا که مخفی گنج عشقش در دل ویرانه شد

تا که مخفی گنج عشقش در دل ویرانه شد
خاطر مستغنی از فکر خود و بیگانه شد

ساخت ما را بسته‌ی بند خود از یک جلوه دوست
چشم او صیّاد و زلفش دام و خالش دانه شد

طلعت تابان جامش دیده صدها دیده لیک 
بخرد آن بیننده‌ای کز یک نظر دیوانه شد

تا ابد زآن باده ما مستیم و بر پیمان خویش
عقد این عهد از ازل در اولین پیمانه شد

کوچک و خردم، به لطفش شد بزرگی‌ها نصیب
من چه گویم هر چه شد زآن همّت مردانه شد

نرگس مستانه‌اش کرده مرا مست و خراب
پیش من افسانه دیگر مستی میخانه شد

شمع شد در سوز و بزم افروز تا آخر نفس
از چه رو در عاشقی ضرب المثل پروانه شد

منصب فقرم شعار است و چو اکسیرم عزیز
فخر، این منصب مرا زآن خلعت شاهانه شد

نعره زن «مصباح» چون منصور در بازار عشق
نقد جان اکنون نثار مقدم جانانه شد
 

32
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود