شعر آیینی
محمدتقی داعی شیرازی

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف11

مرحبا ای ماه شعبان، ثانی ِ شهر حرام
حبّذا ای ماه شعبان، قاصدِ شهر صیام

یا خلیلاً طالَ مَا اسْتَهجرت أَهلاً بِالقُدوم
یا حبیباً طاب مَا اسَتْقَدمت سَهلاً بِالمَقام

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

حدیث موی تو نتْوان به عمر، گفتن باز
از آن که عمر شود کوته و حدیث دراز

به راه عشق تو انجام کار تا چه شود
برفت در سر این کار هستی ام زآغاز

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام محمدِ تقی علیه السلام

کجاست زنده دلی، کاملی، مسیح دمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی؟...

شهان کشور نظمیم ما ثناگویان
اساس سلطنت ماست دفتر و قلمی 

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام به حق ناطق، جعفربن محمّدٍ الصادق صلوات الله علیه

شهی که شیوه ی درویش پروری داند
رموز سلطنت و سرِّ سروری داند

بقای دولت آن شاه را بشارت باد
که رسم معدلت و دادگستری داند

میرزا محمد محیط قمی

در مدح حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

منم که شهره به سرگشتگی به هر کویم
فتاده در خَم چوگانِ عشق چون گویم

هوای گلشن فردوس برده از خاطر
نسیم روح فزا خاکِ آن سر کویم

میرزا محمد محیط قمی

به اهل بیت رسالت مراست چشم امید

جماعتی که دل و جان به عشق نسپارند
به حیرتم چه تمتّع ز زندگی دارند

بر آن سرم که برآرم دمی به خاطر جمع
گرم دو زلف پریشان دوست بگذارند

میرزا محمد محیط قمی

در نعت حضرت خواجه ی کائنات صلی الله علیه و آله و سلّم

اگر ز نقطه ی موهوم آمده دهنی
دهانِ توست در آن نقطه هم بُوَد سخنی

نمود لعل تو اثباتِ ذاتِ جوهر فرد
رواست بوسه زدن بر چنین لب و دهنی

میرزا محمد محیط قمی

درخور حمد و ثنا، بار خدایی ست کریم

درخور حمد و ثنا، بار خدایی ست کریم
که ز خوانِ کرمش بهره بَرَد دیوِ رجیم

نیک و بد را ننمود از درِ احسان محروم
سلطنت داد به فرعون و نبوّت به کلیم

میرزا حیدرعلی کرمانشاهی (ثریا)

در منقبت امام زین العابدین علیه السلام

یک دو روزی یار را با ما وفاق افتاده بود
این وفاق از یار، کمتر اتّفاق افتاده بود

وه چه حسنِ اتّفاقی بود کز سیرِ سپهر
آن مه بی مهر را با ما وفاق افتاده بود

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

یک بند از ترکیب بند نبوی


ای اسم تو اصل هر مسمّی
وی جسم تو جان جمله‌ اشیا

وصف تو فزون ز حدّ امکان 
مدح تو برون ز حدّ اِحصا

محمدجواد صافی گلپایگانی

نیست بیمار تو را غیر تو ای دوست، طبیبی(تضمین غزل سعدی)

ای که بر خاک درت مهر چو مه چهره بساید
ایزد پاک به پاکیت همه دم بستاید
پرده بردار از آن روی که غم‌ها بزداید
«بخت، بازآید از آن در که یکی چون تو در آید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید»

محمدجواد صافی گلپایگانی

تضین غزل حافظ

انتظار تو برفت از حد و شد عمر به سر
نفس آمد به لب و از تو مرا نیست خبر
مُردم افسوس ندیدم رُخَت ای نور بصر 
«به وفای تو که بر تربت «حافظ» بگذر
کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود»

ملاعلی فاخر مازندرانی

نوحه عاشورایی


آه که شد کشته ز تیغ و سُنین
بلبل گلزار پیمبر، حسین
آه حسینم حسین
از غم او غمکده شد آسمان
ناله کنان جمله‌ی قدوسیان
خیل ملائک به فلک در فغان
قامت جبریل امین، شد کمان

محمدصادق ادیبی فراهانی (ادیب الممالک فراهانی)

مُسمَّط نبوی در ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم

برخیز شتربانا! بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
بر شاخ شجر برخاست آواز چکاوه 
وز طول سفر، حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه 
در دیده‌ی من بنگر دریاچه‌ی ساوه 
وز سینه‌ام آتشکده‌ی پارس نمودار

محمدحسین صفای اصفهانی

فی مدیحة الزهراء علیهاالسلام

برخاست به آیینِ سخن مرغِ سحرخیز
خیز ای ختنی ماهِ من و شاهدِ خرخیز
بربند طرب را زین بر توسنِ شبدیز
کن جامِ جم از گوهرِ می مخزنِ پرویز
ای خطِّ تو پاکیزه تر از سبزه ی نوخیز
بر سبزه¬ی نوخیز که شد باغچه مینو

محمدحسین قریب گرکانی (ربانی)

دل در هوای گلشن قُدست کجا کشد

ساقی‌ست گر امیر و خُم از باده‌ی غدیر
هر دل که سوی آن نکشد روی و آهن است

سلطان لافتی که دو کونش به منقبت
چون سطر موجزی ز کتابی مدوّن است

محمدحسین صدری انجدانی (صدرالادبا)

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف

بختِ بد تا کجا بُوَد یارم؟
تا به کی در بلا گرفتارم؟

در وبال است اخترم تا چند؟
آه از طالعی که من دارم

محمد مفید شیرازی

قتل حسین، کرده یزید سیاه بخت

فریاد از فلک که ز امداد و یاری‌اش
قتل حسین، کرده یزید سیاه بخت

بر خاک تیره‌اش ز جفا سرجدا فکند
با آن که بود وارث شاهی و تاج و تخت

محمد مفید شیرازی

بنگر به این کسان که به گور آرمیده‌اند

بنگر به این کسان که به گور آرمیده‌اند
وز مال و جاه و عزّت دنیا رمیده‌اند

بعضی به روضه‌های جنان کرده‌اند جا
وز دوستان خیال محبّت بریده‌اند

محمد مفید شیرازی

در مدح مولا علی علیه السلام

به امر صانع بی‌چون، که بی‌شبه و نظیرستی
بشارت آمد از گردون، که هنگام غدیرستی

امیرالمؤمنین حیدر، به حکم خالق اکبر
به حق در جای پیغمبر، خلایق را امیرستی

محمد فانی بروجردی

ای همه در ماه بی‌همال تو حیران

ای غم عشقت به جان جاهل و دانا
وی خم زلف تو دام مؤمن و ترسا

مدحت قدرت یکی ز عاقل و مجنون
فکرت ذاتت یکی ز جاهل و دانا

محمدصالح حائری مازندرانی

تو سلیمانی و ران ملخ از مور پذیر

چین زلف تو به یک پیچ، صد ارقم شکند
هر که بر پای شود راست، به یک خم شکند

تار مویی اگر از شانه‌ی لطفت خیزد
دلنشین است ولی شانه ی آدم شکند

محمدصالح حائری مازندرانی

دو یاحق گو دو عاشق جو دو نرداشکن، دو مردافکن

دو مشکین مو دو مشکین بو دو مشکین رو دو مشکین بر
یکی چون دسته‌ی ریحان، یکی چون بسته‌ی عنبر

دو عنبرسُم، دو عبهردم، دو سوسن خط، دو نسرین کف
یکی اشهب، یکی اخضر، یکی ادهم، یکی اسمر

محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)

لیله‌ی قدر اولیا نور نهار اصفیا

مدح حضرت فاطمه ی‌ زهرا سلام الله علیها

دختر فکر بِکر من، غنچه‌ی لب چو وا کند
از نمکین کلام خود، حقّ نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من، چون که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از، شکّر جان فزا کند

محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)

باده بده ساقیا، ولی ز خمّ غدیر

غدیریه در مدح حضرت امیر

باده بده ساقیا، ولی ز خمّ غدیر
چنگ بزن مطربا، ولی به یاد امیر
تو نیز ای چرخ پیر، بیا ز بالا به زیر
داد مسرّت بده ساغر عشرت بگیر

محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)

جان به هوای لب است و راه ندارد


سینه‌ی تنگم مجال آه ندارد
جان به هوای لب است و راه ندارد

گوشه‌ی چشمی به سوی گوشه نشین کن
زآن که جز این گوشه کس پناه ندارد

محمدحسن سالک سبزواری

مادّه تاریخ واقعه‌ی به توپ بستن گنبد بارگاه حضرت رضا علیه السلام

حکایت مختصر با خامه گفتا طبع سرشارم
چو من گوینده‌ی تاریخ کمتر کس در ایران بین

برآر، از «بحر» فکرت سررقم کن سال تاریخش
« زِ توپ روسِ بی‌دین، منهدم ارکان ایمان بین» 
=1330 هـ.ق 
 

علی منزوی تهرانی

فی مدیحة الحسین علیه السلام

ای از گل رخسار تو خرّم چمنِ حسن
وی صدرنشین روی تو در انجمنِ حسن
پرورده تو را مادر دهر از لبنِ حسن
حسن تو فزون ساخت بها و ثمنِ حسن
هر جا که شود ذکر حدیث حَسنِ حسن
اوّل سخن از حسن تو آید به میانه

عبدالحسین وکیلی قمی

در مدح صدیقه‌ی کبری فاطمه‌ی زهرا علیهاسلام

در جهان پهناور، غافل از جهانبانی
جان و دل به غم مُدغَم در هوای نفسانی
تا که خور به رخ بگرفت پرده‌های ظلمانی
 از نهان عیان گردید کهکشان نورانی
مانده از تحیّر مات در مهندسش «مانی» 

عبدالحسین وکیلی قمی

«در میلاد حضرت امام حسین علیه‌السلام»

مژده رسید آشکار، ز فضل پروردگار 
که پاک و پاکیزه دار، عذار را از غبار

لرزه بر اندام بید، بداد باد امید
بر او در این دم دمید، روح و نشاط بهار

عبدالحسین شیخ الاسلام عاملی (بهایی)

الا ای شهسوار ملک توحید!

بگو ای خضر راه بی نوایان
شود کی مهر رخشانت نمایان؟

بگو ای آفتاب عالم افروز
شب غیبت به ما کی می‌شود روز؟

عبدالحسین شیخ الاسلام عاملی (بهایی)

گو تو شرح حال شاه عشق را

ساقیا پر کن ز وحدت جام ما
تا شود عیش جهان بر کام ما

آتشین آبی فشان بر زنگ تن
تن بسوزد جان بماند بی‌وطن

میرزا ابراهیم نایب الصدر (خلیل ساوجی)

فی مدیحة القائم علیه السلام

بُشرا که روز نیمه ی شعبان شد
خوشا که شامِ هجر به پایان شد

روزِ حصولِ مقصدِ اقصا شد
مقصودِ کن مشاهده در کان شد

حسین مفلس قمی (شیخ ارده شیره)

در ولادت و منقبت کریمه ی اهل بیت علیهاالسلام

ساقیا برخیز و جامی بهر ما از می‌ بیار
زآن که سرمای زمستان رفت و آمد نوبهار
شد زمین و کوه و صحرا جمله از گل لاله زار
بلبلان بر شاخساران جمع و اندر نغمه سار
زآسمان بارید باران و هوا شد مشکبار

اسماعیل بروجردی (نافذ)

تضمینی از غزل سلمان ساوجی

جگر که زآتش هجر تو گشته است کباب
چرا به جام نریزم ز خونِ دل میِ ناب
خدا کند که نمایی ز لطف پا به رکاب
«ز باغ وصل تو یابد ریاض رضوان، آب
ز تاب هجر تو دارد شرار دوزخ، تاب»

حسن فاخری مازندرانی (زاده فاخر)

در منقبت حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم

طلعت خورشید از جمال محمد
حشمت جمشید از جلال محمد

معرفت جمله کائنات بسنجند
هست نمی ‌از یم کمال محمد

آقابزرگ هزارجریبی

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف 1

خُرّما طلعتِ جانان، خنکا بختِ سعید
کاندر آمد ز در و داد به من مژده ی عید
گفت بر خلقِ جهان رحمتِ حق گشت مزید
رخت از خانه به میخانه کشد پیر و مرید
عیدِ دیرینه ی پارینه ی ما گشت جدید
باده می¬باید یعنی که مهِ شعبان است...

فصیح الزمان شیرازی

گره گشای دو عالم علیّ عمرانی

به اختیار زدم دل به زلف یار، گره
به کار خویش فکندم به اختیار، گره

صبا چگونه گشاید ز زلف یار گره؟
که هست هر گره زلف او هزار گره

سیدکاظم بلبل

ولای موسی جعفر

ولای موسی بن جعفر علیه‌السلام

دل من یوسف مصر است و من یعقوب کنعانش
زبان و چشم و گوش و بینی و اعضاست اخوانش

طبیعت شهر مصر و نفس اماره زلیخایش
سعادت دشت کنعان و شقاوت خیل گرگانش

سیدکاظم بلبل

آری تو توانی که کنی مور، سلیمان

ای نام تو سردفتر دیباچه ی دیوان
وی حمد تو شیرازه‌ی مجموعه‌ی عنوان

از نام تو بر چرخ چَمَد عیسی مریم
وز حمد تو بر رود رَوَد موسی عمران

سید اسماعیل بلخی (علامه شهید بلخی)

وضع جهان دگر شده یا صاحب الزمان

ای غایب از نظر شده یا صاحب الزمان!
خورشید منتظَر شده یا صاحب الزمان

ای مهدی ای که از تو جدا هادیان خلق
چون نخل بی ثمر شده یا صاحب الزمان

سید اسماعیل بلخی (علامه شهید بلخی)

دین خدای راست کمال از غدیر خم

دین خدای راست کمال از غدیر خم
یعنی که بدر گشته هلال از غدیر خم

معیار فطرت است ولایت به رشد و غیّ
آری، محک شدند رجال از غدیر خم

سید اسماعیل بلخی (علامه شهید بلخی)

ای حامی حقوق بشر انقلاب تو

ای حامی حقوق بشر انقلاب تو
مفتاح هر فتوح بُوَد فتح باب تو

گر فایض الحقوق شود فرد و اجتماع
ثبت است بر جریده‌ی حسن الثواب تو

میرزا محمد ارباب قمی

آتش هجران کند ما را کباب

بلبلی بر شاخ گل در بوستان
شرح می‌داد از فراق دوستان

گفت چیزی تلخ‌تر در این جهان
از جدایی نیست نزد آگهان

علی اکبر نوقانی

ای بسته به زنجیر تو دل‌های محبّان 

افسوس که عمری پسِ اغیار دویدیم
از یاد بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

علی اکبر نوقانی

جایی که دوست نَبْوَد، آن‌جا صفا ندارد

امروز خانه‌ی دل، نور و ضیا ندارد
جایی که دوست نَبْوَد، آن‌جا صفا ندارد

شهری‌ست پر ز آشوب، کاشانه ای لگدکوب
آن دل که از تغافل، شوق لقا ندارد

علی اکبر نوقانی

در ستایش حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف

من مست جام وحدتم، بنگر چسان یاهو زنم
آفاق زیر پا نهم، پس دم ز «الاّ هو» زنم

با لشکر روحانیان، در کشور خسمانیان
قلب و جناح از هم درم، بر فرق و بر بازو زنم

سید علی مجتهد کازرونی

در منقبت علی علیه السلام

دوش رسید این ندا ز غیب به گوشم
کز جذباتش نه عقل ماند و نه هوشم
چون خم می‌ از شراب شوق به جوشم
لیک به لب از بیان عشق خموشم
آری ناید بیان عشق به گفتار

میرزا محمدحسن زنوزی خویی (فانی)

محرم بارگاه سبحانی

جبرئیل امین به استحضار
ذکرش این است در همه اوقات

محرم بارگاه سبحانی
نیست الاّ علیّ عمرانی

میرزا محمدحسن زنوزی خویی (فانی)

مظهر حضرت خداست علی

دُرِ دریای کبریاست علی 
مظهر حضرت خداست علی

آفتاب سپهر کشف و شهود
سرّ مکنون إِنّماست  علی

صفحه 2 از 4ابتدا   قبلی   1  [2]  3  4  بعدی   انتها