شعر آیینی
ناصر مکارم شیرازی

گدایى در این خانه افتخار من است

گدایى در این خانه افتخار من است
شعار عشق تو عالی‌ترین شعار من است

فروغ روى تو اى خضر وادى ظلمات
چراغ روشن هر شامگاه تار من است

لطف الله صافی گلپایگانی

می دمد صبح نجات امم ان شاءلله

می دمد صبح نجات امم ان شاءلله
می رسد ماحی ظلم و ستم  ان شاءلله

طائر علم و عدالت بگشاید پر و بال
سپری می شود این شام غم  ان شاءلله

راضیه مظفری

هرسال مهدی مادرش را مشهد آورده

ز نان خشک بقچه کمتر میخورد، شاید
سهم کبوترهای آقا بیشتر باشد

خرج سفر این بار یک انگشتر کهنه ست
هرچند ارث مادرش، بی‌بی‌گُهر باشد...

راضیه مظفری

ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم

رقیه_دوستم_موهای درهم برهمی دارد
برای او ندارم هدیه ای جز گیرهٔ مویم...

کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟!
زنی با مهربانی مینشیند آه... پهلویم...

جواد محمدزمانی

ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن

ای انتشار صبح از آفاق جان تو
ای چشمه سار نور، دلِ آسمانی ات...

ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن
با شور عزّت و شرف آرمانی ات

جواد محمدزمانی

نفرین به دشمنان حسودی که داشتی

ای از تبار لیله ی قدر اندکی درنگ
ما را ببر به سمت شهودی که داشتی

ای بانویی که بود مباهات نسل تو
با جبرئیل، گفت و شنودی که داشتی

سیدرضا جعفری

برگشتم از رسالت انجام داده ام

برگشتم از رسالت انجام داده ام
زخمی ترین پیمبر غمگین جاده ام

نا باورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفته اند به پای پیاده ام

سیدرضا جعفری

او چشم بست از کلمه بیست و پنج سال

بعد رکوع رکعت دوم شهید شد

در پیش چشم این همه مردم شهید شد



جرمش همین که نان جو می خورد سفره اش

این مرد هم به خاطر گندم شهید شد

محسن حنیفی

آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند

آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند

کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها
بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند

حسین وحید خراسانی

برآى اى آفتاب برج توحید

برآى اى آفتاب برج توحید
در آر از ابرِ غیبت قرصِ خورشید

ألا اى مطلع الشمس هدایت
جهان تا كى گرفتار ظلالت

حسین وحید خراسانی

روز عاشوراست يا صبح ازل

روز عاشورا است يا صبح ازل
مشرق الانوار وجه لم يزل

مطلع الفجر شب قدر وجود
شد برون از پرده هر سرّى كه بود

سیدعلی حسینی خامنه ای

دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی تو


دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی تو
سپندوار ز کف داده‌ام عنان بی تو...

گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو

فاطمه معصومه شریف

این انقلاب چشمه ای از انقلاب توست

این انقلاب چشمه ای از انقلاب توست
پیروزی اش مقدمه ی فتح باب توست

ای نور محض وعده ی صادق خود تویی 
چشمِ امید این همه عاشق خود تویی

فاطمه معصومه شریف

کلاغان کلاغان مگر می گذارند ؟!

نشستم صدای تو یادم بیاید
کلاغان کلاغان مگر می گذارند ؟!

ببین آسمان خالی است از ستاره
ولی غصه ها در دلم بی شمارند

فاطمه معصومه شریف

سلامی از طرف خانواده ام به شما 

تمام راه دلم خواست پابرهنه شوم 
به یاد خاطره های جوانی پدرم 

برای اینکه بیندازمش درون ضریح 
سپرده نامه به من خواهر بزرگ ترم

علی مقدم

بهشت اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا 

تجلی کرده از هر سو جمال کبریا اینجا
کجا رفتی پی دیدار حق ای دل بیا اینجا 
میان صحن او می گردم و با خویش می گویم
بهشت اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا 

زکریا اخلاقی

آن علاماتی که می گویند

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می گویند

اشارات زلالی از طلوع تازه ی نرگس
پیاپی می وزد از سمت میقاتی که می گویند

زکریا اخلاقی

تو پرچمدار فتح قدس خواهی ماند

بتاب ای لاله ی پرپر
هوای عالم از عطر تو آکنده ست
چقدر این صبحدم زیباست
چقدر این جلوه ی خونین برازنده ست

علی گلی حسین آبادی

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟

مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند

قاسم اردکانی

از ابرها بپرسید احوال ماه ما را

از ابرها بپرسید احوال ماه ما را
ای کاش دیده باشد از دور آه ما را

یک ماه با نگاهش شب تا سحر نشستیم
رفت و به خون نشانده حالا نگاه ما را

زکریا اخلاقی

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم

ما پر از بوی خوش سیب، پر از چاووشیم
وز چمن های مجاور نفحاتی داریم

زکریا اخلاقی

موسم آن وعده ی دیرین می آید

بعد از این توفان سنگین فصل باران های آهنگین می آید
کاروان در کاروان گل، با صدای پای فروردین می آید

روح صحراها گل افشان، جان مشرق ها و مغرب ها درخشان
خاک لبریز از نیایش، از تمام دشت ها آمین می آید

صفحه 2 از 2ابتدا   قبلی   1  [2]  بعدی   انتها