عبدالحسین وکیلی قمی
1 خرداد 1404

در مدح صدیقه‌ی کبری فاطمه‌ی زهرا علیهاسلام

در مدح صدیقه‌ی کبری فاطمه‌ی زهرا علیهاسلام

در جهان پهناور، غافل از جهانبانی
جان و دل به غم مُدغَم در هوای نفسانی
تا که خور به رخ بگرفت پرده‌های ظلمانی
 از نهان عیان گردید کهکشان نورانی
مانده از تحیّر مات در مهندسش «مانی» 

مرغ روح، برق آسا مطلقُ العنان گردید
پر زنان به هر جانب گِرد آسمان گردید
رو به هر مکان بنمود تا به لامکان گردید
دست یأس و حرمان بر سینه‌اش عیان گردید
کی کجا توان طی کرد سال‌های نورانی؟

خسته بال و سرگردان هم چو بوم  شد بر بام
بانگ یأس و حرمان را بر فلک نمود اعلام
هر زمان بیاشامید آب جام تلخ¬آشام
ناگهان زنانی چند خوش خرام و خوش اندام
سرمزین بطحا شد زآن زنان، چراغانی

باز، رفت از دستم عقل و هوش من یک سر
از چه گشته نورانی این زمین پهناور؟
بوالعجب تماشایی‌ست در عوالم دیگر
هاتفی ندا درداد از سُرادق  مصدر
جلوه‌گاه ربّانی‌ست در محمّد ثانی

بر خدیجه بنمودند خانه را دل آراتر
با بشارت و تبریک هر چه بود بالاتر
سرزمین بطحا گشت از صفا مصفّاتر
یا که آن زمین گردید از بهشت زیباتر
از ملایک رحمت، هم ز رَوح روحانی

از قدوم رحمت بار ابر نوبهار آمد
بر سر درختان باز، زیور اَیار  آمد
در زمین باغستان گل به جای خار آمد
قصّه را نما کوتاه، فضل کردگار آمد
از خدیجه در بطحا نور پاک یزدانی

فرع و اصل پیغمبر در وجود او مُضمَر
مُجملی از این معنی خوان ز سوره‌ی کوثر
از وجود او سنگین، شد زمین پهناور
زین سبب در این‌جا شد هم ترازوی حیدر
اوست قدر و او کوثر، او جمال ربانی

لیله‌ی شرف بنگر بِهْ ز لیله‌ی إسرا
شد ز صُلب پیغمبر نور زهره‌ی زهرا
در ترائب  اطهر از خدیجه‌ی کبری
شد پدید این گوهر یالَها، لَها البُشرا 
صبح جمعه‌ی عشرین، از جمادی ثانی

از درون این مشکات، لَمعه‌های نورافشان
هر یکی پس از دیگر شمع محفل ایمان
این زمین از آنان شد جای رحمت رحمان
هم ز هستِ آنان شد هستِ عالم امکان
بلکه بودِ آنان بود، منصب نگهبانی

زینت جهان گردید این ذخیره‌ی عالم
رخ به ماسِوا تابید این نبیره‌ی اعظم
«آهیا» از این بانو گر زنی به هر دم، دم
تا شکست بر زانو یا به کف قلم هم خم
ذرّه‌ای ز اوصافش، طی نکرده، درمانی
 

13
| | |
5 | 1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود