شعر فاطمی
محمدحسین صفای اصفهانی

فی مدیحة الزهراء علیهاالسلام

برخاست به آیینِ سخن مرغِ سحرخیز
خیز ای ختنی ماهِ من و شاهدِ خرخیز
بربند طرب را زین بر توسنِ شبدیز
کن جامِ جم از گوهرِ می مخزنِ پرویز
ای خطِّ تو پاکیزه تر از سبزه ی نوخیز
بر سبزه¬ی نوخیز که شد باغچه مینو

محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)

لیله‌ی قدر اولیا نور نهار اصفیا

مدح حضرت فاطمه ی‌ زهرا سلام الله علیها

دختر فکر بِکر من، غنچه‌ی لب چو وا کند
از نمکین کلام خود، حقّ نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من، چون که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از، شکّر جان فزا کند

عبدالحسین وکیلی قمی

در مدح صدیقه‌ی کبری فاطمه‌ی زهرا علیهاسلام

در جهان پهناور، غافل از جهانبانی
جان و دل به غم مُدغَم در هوای نفسانی
تا که خور به رخ بگرفت پرده‌های ظلمانی
 از نهان عیان گردید کهکشان نورانی
مانده از تحیّر مات در مهندسش «مانی» 

سیدحسین موحد بلخی

کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟

کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده

از پی کیست؟ که چشمان یتیمش این‌سان
کم فروغ آمده در غربت خود وامانده...

سیدحسن مبارز

ای فضه لحظه های مناجات را ببین

ای فضه لحظه های مناجات را ببین
راز و نیاز مادر سادات را ببین

روی زمین هرآینه در خانه ی علی
یک آسمان تجلی آیات را ببین

سیدحسن مبارز

ای عشق، خدا دوری ما را نرساند

ای عشق، خدا دوری ما را نرساند
امروز مرا بی تو به فردا نرساند 

در سیر كمالات تو نادیده ترین است
هركس كه خودش را به تماشا نرساند

سیدفضل الله قدسی

دل غریب من از گردش زمانه گرفت

دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت

سیدعلی حسینی ایمینی

از این به بعد، پهلوی دنیا شکسته است

من ماندم و شرارۀ فریاد در گلو
با اشک‌های جاری و با بغض بی‌امان

از این به بعد، پهلوی دنیا شکسته است
از این به بعد، دست به پهلوست آسمان

جواد محمدزمانی

نفرین به دشمنان حسودی که داشتی

ای از تبار لیله ی قدر اندکی درنگ
ما را ببر به سمت شهودی که داشتی

ای بانویی که بود مباهات نسل تو
با جبرئیل، گفت و شنودی که داشتی

سید سلمان علوی

بانو وضو گرفتنت آنک، آغاز آب‌های جهان است

مثل نزول لحظه‌ی توحید در قطره‌های نازک باران
آن سوی اشک‌های خداوند، «لیله» زنی است روشن و پنهان

با لیله داستان بلندی‌ست در سینه‌ی سترگ خداوند
پیراهنش سپیدتر از نور با چادری سپیدتر از آن

سید سلمان علوی

کدام او؟! که سزاوار او ضمیر نبود

قلم رسید به هجده قصیده‌ی غزلی
نگاه فاطمه افتاد در نگاه علی

نگاه فاطمه زیباست، پس تبسم کرد
تبسمی که ملک راه خانه را گم کرد

تبسمی که در او آیه‌های دهر شکفت
تبسمی که کمی بعد... (بعد خواهم گفت)...