سید علی مجتهد کازرونی
30 اردیبهشت 1404

پر شد از گوهر اسرار تو گنجینه‌ی ما

صیقلی شد چو ز انوار رُخت، سینه‌ی ما
عکس رخسار تو افتاد در آیینه‌ی ما

سرّ دیباچه‌ی هستی شنو از ما که بُوَد
لوح محفوظ حقایق به جهان سینه‌ی ما

صدف بحر وجودیم، عجب نیست اگر
پر شد از گوهر اسرار تو گنجینه‌ی ما

ما که دُردی کش میخانه‌ی عشقیم چه باک
گر رود رهن می ‌این خرقه‌ی پشمینه‌ی ما

آن چنانیم شب و روز ز عشقت سرمست
که نباشد خبر از شنبه و آدینه‌ی ما

زاهدا! با تو به جنگیم و سر صلحی نیست
 که ز دل می‌نرود تا ابد این کینه‌ی ما

«رحمتا» دوش به سرمنزل معشوق شدیم
کاشکی صبح نگشتی شب دوشینه‌ی ما 

14
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود