دفتر شعر

در منقبت علی علیه السلام

دوش رسید این ندا ز غیب به گوشم
کز جذباتش نه عقل ماند و نه هوشم
چون خم می‌ از شراب شوق به جوشم
لیک به لب از بیان عشق خموشم
آری ناید بیان عشق به گفتار

گر دل ما شکسته شد در خم گیسویش، چه غم؟

تیر اگر به دل زند، غمزه‌ی چشم مست او
پای کشان به سر روم، بوسه زنم به دست او

جان سپرم به پای او سر فکنم به جان و دل
تیغ ز ابر ار کشد، هندوی نیم مست او

پر شد از گوهر اسرار تو گنجینه‌ی ما

صیقلی شد چو ز انوار رُخت، سینه‌ی ما
عکس رخسار تو افتاد در آیینه‌ی ما

سرّ دیباچه‌ی هستی شنو از ما که بُوَد
لوح محفوظ حقایق به جهان سینه‌ی ما

حجره شعر

تاکنون شعری ثبت نشده است
در حال بارگذاری...در حال بارگذاری...