عبدالجواد نیشابوری (ادیب نیشابوری)
1 خرداد 1404

دل گواه دگر و دیده گواه دگر است

کشور فقر و فنا، عرصه‌ی شاه دگر است
نظم این ملک، به نیرو و سپاه دیگر است

آسمانی‌ست خرابات مغان را ای دل
که در او روشنی اختر و ماه دگر است

سرزمینی‌ست که مرغان گلستان هواش
پرورش یافته‌ی آب و گیاه دگر است

حرم و دیر، پناه است تو و ترسا را
دل ما را ز بدِ چرخ، پناه دگر است

یار کز منظر ما رفت بدان ناز تمام
رفتن او گنه و ناز، گناه دگر است

دل ما را ز تَفِ عشق نصیبی‌ست جدا
چشم ما را به در دوست نگاه دگر است

بر پریشانی من بر خم آن زلف سیاه
دل گواه دگر و دیده گواه دگر است

پادشاهان همه با حشمت و جاهند ولی
بنده ی عشق تو را حکمت و جاه و دگر است

شهریاران همه با افسر و گاهند، ولی
چاکر کوی تو را افسر و گاه دگر است

اشک و آهی‌ست جدا در پی هر درد «ادیب»
عشق را اشک دگر در پی و آه دگر است 

13
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود