سید حسین رضوی همدانی (غبار همدانی)
31 اردیبهشت 1404

فریادرسم شد شب هجران تو فریاد

گر گنج غمت در دل ویرانه نمی‌شد
ویرانه مقام من دیوانه نمی‌شد

شه کاش خراج از ده ویرانه نمی‌خواست
یا ملک دلم کاش که ویرانه نمی‌شد

دانی ز چه عاشق به ره فقر فنا رفت 
سودای جهان با غم جانانه نمی‌شد

دل کاش به بیگانه وفاهای تو می‌دید
یا یک سره از غیر تو بیگانه نمی‌شد

گر در دل شمع آتشی از عشق نمی‌بود
آگاه ز سوز دل پروانه نمی‌شد

فریادرسم شد شب هجران تو فریاد
می‌مردم اگر ناله ی مستانه نمی‌شد

امّید خلاص از خم زلفین توام بود
در دام گر آن خال سیه دانه نمی‌شد

بر لشکر غم خانه‌ی دل تنگ نگشتی 
گر خیل خیال تو در این خانه نمی‌شد

روشن نشدی شمع دل از هیچ چراغم 
گر پرتوی از روزن میخانه نمی‌شد

ساقی به یکی جرعه ز غم کرد خلاصم
زنهار گر این فکر حکیمانه نمی‌شد

بر عقل «غبار» ار نزدی آتش عشقت
در شهر به دیوانگی افسانه نمی‌شد

14
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود