ساقی بیا و درگه میخانه باز کن
مطرب تو نیز پردهی مستانه ساز کن
طرز غزل رها کن و حکمت طراز باش
بشنو ز من حقایق و ترک مجاز کن
چون موسی کلیم ز پستان مام نوش
شیر و ز شیر دایهی بد احتراز کن
آز و فریب، دشمن ناموس عالمند
نفرین بر این دو دیو به جای مجاز کن...
ناز و نیاز قسمت معشوق و عاشق است
در پیش دوست آن چه توانی نیاز کن
ای مهربان شبان و کشاورزِ برده رنج
غافل مخفت و دیده به شیب و فراز کن
روز و شبان به دشت و بیابان درون، حذر
بر کشتمند و گلّه و گرگ و گراز کن
پرخون دل از سپهرم و لب بسته از گله
یارب تو نطق بستهام از لطف باز کن