سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)
31 اردیبهشت 1404

برتر ز نیستی و ز هستی‌ست پایه‌ام


ای کرده گم طریق عقیق و مقام حیّ 
در قید حیرتی که ره ذی سَلَم  کجاست

چشم از جهنده برق یمانی مکن فراز
تا آیدت پدید که ورد حشم کجاست

باز شهی فتاده ز شه دور در هوا
طبعت دهد خبر که شه با علَم کجاست

جیب گمان بدرّ و حجاب قیاس هم
تا بنگری عیان که سواد خِیَم کجاست...

ور پای رفتنت نکند دست یاری‌ای
باری به سر شتافتنت چون قلم کجاست

پرواز مرغ بام حرم بین و سایه‌وار 
دنبال او بتاز که بینی حرم کجاست

صافی‌ست از زکام، دماغ لطیف عشق 
دریابد از شمیم که باغ ارم کجاست

گل چون قدم شمار و شمیمش حدوث‌وار
پی از حدوث بر، که جمال قدم کجاست

بر تفته آهن است گذرگاه عاشقان
آن جا بقای نقش و نشان قدم کجاست...

برتر ز نیستی و ز هستی‌ست پایه‌ام
ما را مجال بحث وجود و عدم کجاست

بگذر از این همه که ز دل رست بیخ غم
سیلی که برکَنَد ز دلم بیخ غم کجاست

بی داد ماردوش ز اندازه درگذشت 
شاه کشنده مار و کشنده نِقَم کجاست

ظلمت فرا گرفت اقالیم شرق را
رخشنده آفتاب که روبَد ظُلَم کجاست

گیتی پر از خسان پرنده ز بادهاست
مردی چو کوه ثابت و راسخ قدم کجاست

دیجور ما ز جور معادی دراز گشت
بانگ خروس و مژده‌ی اِسپیده‌دم کجاست...

هر کِشته‌ای ز سعی کشاورز نم گرفت
خشک مرا به جز ز سحاب تو نم کجاست

بیشیِ رنج خصم و کمی راحتش طلب
کیف زمانه جز که در این بیش و کم کجاست 

14
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود