تیر اگر به دل زند، غمزهی چشم مست او
پای کشان به سر روم، بوسه زنم به دست او
جان سپرم به پای او سر فکنم به جان و دل
تیغ ز ابر ار کشد، هندوی نیم مست او
هم چو سپهر سربلند، آمده بندهی درش
آری، سربلند شد، گشت چو خاک پست او
نیست رهاییاش دگر، تا ابد از کمند عشق
آن دل کآمد از ازل، از جان پای بست او
گر دل ما شکسته شد در خم گیسویش، چه غم؟
کآمده هر درستیام، از اثر شکست او
از می عشق صوفیام، داد صفا حریم دل
یافت به کعبه خوش مقام این دل حق پرست او