مادّه تاریخ واقعهی به توپ بستن گنبد بارگاه حضرت رضا علیه السلام
فلک افروخت از نو آتشی در عالم امکان
که از دودش سیه چشم مه و خورشید تابان بین
چو روس روسبی توپ شرنبل بست بر مشهد
ربیع دومین روح الامین در عرش گریان بین
به صحنین مقدّس از هجوم فرقهی ناکس
شهیدان بلاکش را به خون خویش غلتان بین
هم از توپ کروپ قلعه کوب این جفاکیشان
هزاران رخنه اندر کاخ سلطان خراسان بین
زبانم لال کز خصم مخالف، قرب یک هفته
به صحن کهنه و نو بسته در ایوان ستوران بین
از این بیحرمتی اندر حریم زادهی موسی
خجل عیسی بن مریم منفعل موسی بن عمران بین
نه تنها زین جسارت منقلب شد عالم امکان
ملک در نُه فلک نالان و لرزان عرش یزدان بین
پی تخریب دین گشتند جمعی جمع از غولان
یکی عجل سخن¬گو گشت باقی حزب شیطان بین
ز دست امّتان روسیَه، ای احمد مرسل
حرم مأوای کفر و کعبهی اسلام ویران بین
سه تن از مفتیان را بلعم و باعور امت دان
دو تن فرماندهان ملک را فرعون و هامان بین
سر از خاک نجف یک دم برآر ای شیر یزدانی
بیا در آستان قدس، جمعی نامسلمان بین
مقامی را که جبرائیل و میکائیل شد دربان
به دوران داورا، جای نصارا و یهودان بین
یداللَّه! قدرة اللَّه! یا علی اولاد امجادت
ذلیل زهرهی کافر اسیر دست عدوان بین
شفیعه روز محشر، جفت حیدر، دخت پیغمبر
نظر بگشا ز جنت یوسفت در چنگ گرگان بین
نمیگویم حسین در کربلا شد کشتهی خنجر
و یا عبّاس را اندر کنار آب عطشان بین
به تابوت حسن گر بیگمان تیر از کمان آمد
گلوله توپ بر قبر رضا مانند باران بین
خدا را ای امام هشتمین ای قبلهی هفتم
همه انصار و اعوان، مستحق نار میزان بین
سراسر سرکشیک و خادم و فرّاش دربان را
حضور حضرت یزدان قرین خزی و خذلان بین
به دور خود شها، اشراف و اعیان ولایت را
به باطن جملگی ابلیس و ظاهر شکل انسان بین
مبین از بهر خدمت این گداطبعان غلامانت
چو دزدان هر یکی را در کمین گنج سلطان بین
ز جور خان جَعلی یوسفِ پور حسن کآمد
گریزان از هری در آه و افغان شاه افغان بین
رقم سازد قلم گر قصّهی این ماتم اعظم
ز اشک غصّه خیز چشم من از گریه توفان بین
زمین برگشت از جور و ستم ای مهدی قائم
تو قسط و عدل را چون ماه کنعانی به زندان بین
سپس صبر و تحمّل ای امام منتقم تا کی
ز روی مرحمت یک لحظه بر حال ضعیفان بین
کمر بستند روسان از پی قتل مسلمانان
به این بیچارگان یادی ز خیل انکلیزان بین
ز کج رفتاری چرخ فلک وز کینهی اختر
رقیب خیره سر را بر ممالک چیره آسان بین
بکش تیغ و علم کن رایت «نصرٌ مِن اللَّه» را
فضای ملک اسلام رضا را کافرستان بین
ولی الله اعظم! شیعیان حیران و سرگردان
گروهی مبتلای رنج و قومی را پریشان بین
بیا از پردهی غیبت برون، ای مرتضی صولت
خزان، بستان آل مصطفی را در بهاران بین
قدم بگذار بیرون ای سلیل حیدر صفدر
فراز مسند جم، حکمران، سالار دیوان بین
ز شیران اجم ملک عجم گردید چون خالی
میان بیشهی شیران، شغالان را به جولان بین
بیا سوی خراسان ای قَدَرچاکر قضافرمان
ز نارنجک مشبّک گنبد و اطراف ایوان بین
پس از تاراج تاج و تخت عاج ای داور دوران
خسارتهای گوناگون فزون از صدهزاران بین
ببین شور نشور از شش جهت اندر زمین پیدا
ملائک نیز در هفت آسمان زین غم در افغان بین
قلم شد عاجز از تحریر «سالک» آتش نظمت
نه بر جان جهان اندر جنان بر حور و غلمان بین
طلب فرمود مولایی ز من تاریخ این مطلب
که او را در خراسان در سخاوت معن و قاآن بین
سحاب مکرمت شهزادهی آزاده کز رفعت
به دربار جلالش پاسبان کسرا و خاقان بین
خلایق خفته در مهد امان از فرّ یزدانش
ولایت را ز دادش رشک شیراز و صفاهان بین
حکایت مختصر با خامه گفتا طبع سرشارم
چو من گویندهی تاریخ کمتر کس در ایران بین
برآر، از «بحر» فکرت سررقم کن سال تاریخش
« زِ توپ روسِ بیدین، منهدم ارکان ایمان بین»
=1330 هـ.ق