زلف سمنسای دوست بر کف باد صباست
یا به گریبان صبح نافهی مشک ختاست
مهر برآمد به کوه با مه کنعان ز چاه
فجر دمید از افق با بت فرّخ لقاست
صبح امیدی چنین صدق نویدی چنان
غایت مهر و وفا آیت لطف خداست
عمر منی گرچه رفت عمر به پایان و باز
چشم به راه امید، گوش به بانگ دراست
ترک جفا گر کند ورنه کند ترک ما
شیوهی خوبان جفا چارهی عاشق وفاست
نغمهی «ربّانی» است گر همه اسرار غیب
گر تو پسندی صواب ور نپسندی خطاست