عاکفان حرمت قبلهی اهل کرمند
واقف از نکتهی سربستهی لوح و قلمند
خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث
جان نثاران تو شاه ملکوت قِدَمند
خرقهپوشان تو تشریف دهِ شاهانند
دُردنوشان تو آیینهگر جام جمند
بندگان تو ز زندان هوا آزادند
در کمند تو و آسوده زهر بیش و کمند
جانب اهل طریقت به حقارت منگر
زآن که در بادیهی معرفت اول قدمند
گرچه شوریده و ژولیده و بی پا و سرند
لیک در عالم جان صاحب طبل و علمند
ناوک غمزه مزن بر دل این غم زدگان
زآن که این سلسله صید حرم و محترمند
نام نامآور این طایفه را میمون دان
زآن که در دفتر ایجاد، مبارک قدمند
«مفتقر» دست تو و دامن آنان که همه
خضر جانند و مسیحانفس و روح دمند