با همه نیرنگ، تا کی گفتگوی سادگی؟
خودفروشی چند، با این دعوی آزادگی؟
خاکساران را، در آن درگاه، قرب دیگر است
سجدهگاه خلق شد، سجّاده از افتادگی
بینشانان بیشتر درد سر از کثرت کشند
کعبه را بر گرد سر گردند، از بیجادگی
لاف رعنایی زند، گر سرو پیش قامتش
دارد آن سرو روان در خدمتش استادگی
با زبان سبزه گوید دانه در خاک این سخن:
نیست غیر از سرفرازی، حاصل افتادگی!
نشئهی دردی طلب «واعظ» که گردی دلنشین
نیست حرمت شیشه را در محفل از بیبادگی