مپرس از من حدیث کفر و دین را
که من مستم ندانم آن و این را
ز کفر و دین گذر کن تا ببینی
برون زین هر دو یار نازنین را
ندانی اول و آخر چه گویم
حدیث اولین و آخرین را
امینی کو که با او بازگویم
رموز حضرت روح الامین را
رها کن دل به دلبر جان به جانان
دل از غم وارهان جان غمین را
چو عیسی درگذر زین چار دیوار
نشیمن ساز چرخ چارمین را
به هفتم آسمان بر شد چو «فانی»
به دل کرد آسمان را و زمین را