علی اکبر نوقانی

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی

امروز امیر در میخانه تویی تو

امروز امیر در میخانه تویی تو
فریادرس نالهٔ مستانه تویی تو

مرغ دل ما را که به کس رام نگردد
آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو

سید ابوالمجد طباطبایی

ماه من خور  نیست امّا آفتابی دیگر است

ماه من خور  نیست امّا آفتابی دیگر است
نور او بر روی او هم چون حجابی دیگر است

کسب نور از خور کند مه، خور ز ماه روی او
کسب او کسبی دگر، وین اکتسابی دیگر است

سید بهاءالدین رضوی خوانساری (جهدی)

چند رباعی 2

ای پادشه کون و مکان ادرکنی!
ای طائر عنقای جهان، ادرکنی!

ای باخبر از راز جهان دل من
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی

عباس منزوی تهرانی

سه رباعی

دانی که چرا نام علی گشته علی؟
وین نام به او داده خدای ازلی
چون مرتبه‌ی عُلوّ خود در او دید
فرمود به پیغمبر خود ناد علی 

عباس منزوی تهرانی

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

درد بی درمان ما کی قابل درمان شود
کی مبدّل بر وصالت حالت هجران شود

دوستان را جان به لب آمد شها از انتظار
کی نمایان آن رخ هم چون مه تابان شود

عباس منزوی تهرانی

در مدح علی علیه السلام

هر لحظه کند جلوه‌ی دیگر رخ دلدار
پیداست ولی کو به جهان دیده ی دیدار

تا سرمه‌ی وحدت نکشی بر بصر خویش
بی‌پرده تجلّی نکند از در و دیوار

عباس منزوی تهرانی

چشم امید ما نَبُوَد جز به ذوالفقار

ای دست ما و دامنت ای دست کردگار
دستی به دادخواهی ما زآستین برآر

در انتقام خون شهیدان کربلا
چشم امید ما نَبُوَد جز به ذوالفقار

شیخ عبدالرزاق مسأله گو

«در منقبت کریمه‌ی اهل بیت علیهاالسلام»

این مشیّد بارگاه از بس فرح افزاستی
آفرینش را ز خاکش دیدگان بیناستی

گنبد گردون شکوهش بس که می‌بخشد ضیا
مهر رخشان در برش چون ذرّه ناپیداستی

میرزا محمد گلپایگانی

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف 4

کمین ثناگرت شها، بُوَد به درد مبتلا
بده تو از کرم دوا، به دردِ بی دوای او

ز قلزمِ عطای تو اگر نَمی به او رسد
ز اوجِ عرش بگذرد علوّ و ارتقای او 

میرزا محمد گلپایگانی

فی مدیحة القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف 3

برون آ که گردند از لطف و قهرت
اسافل اعالی، اعالی اسافل

برون آر تیغی که با یک اشارت
جدا سازد از یکدگر حقّ و باطل

میرزا فخرالدین محمد بروجردی (حجةالاسلام)

در مدح امیرمؤمنان علی علیه‌السلام

دلا غیر از ولای او نداری حاصلی دیگر 
تو را امروز می‌باید تمکُّن زادِ فردا را

تو را با طوبی و کوثر چه کار و سر بُوَد ای دل؟
که طعم باده‌ی عشرت نیاید طعم حلوا را ...

میرزا عبدالکریم قمی (کوثر)

چند رباعی

ای شیخ بدل نگشت از فقه و ز نحو
خواب تو به بیداری و سُکرِ تو به صحو

عارف به حقایق نشوی تا نشود
فقه تو بَدَل به فقر و نحو تو به محو 

میرزا عبدالکریم قمی (کوثر)

دو بیت


مردمان هر چه در ضمیر آرند
عارفان می‌شوند از آن آگاه

«إِتقّوا مِن فَراسَةِ المُؤمِن
إنّه یَنظُرُ بِنُورِ الله»

میرزا عبدالکریم قمی (کوثر)

خدای را مددی ای دلیل راهِ حرم

فغان که کارِ منِ زار با دل افتاده ست
چو دل نمانده مرا، کار مشکل افتاده ست

خدای را مددی ای دلیل راهِ حرم
که اوّلین قدمم بار در گل افتاده ست

میرزا عبدالکریم قمی (کوثر)

افکنم من خویشتن را هی در آتش، هی در آب

پخته گشتم تا نهادم پای در دریای عشق
اندر آتش اوفتادم تا نهادم پی در آب

گر بُوَد در راه وصلش آب و آتش صدهزار
افکنم من خویشتن را هی در آتش، هی در آب

میرزا عبدالکریم قمی (کوثر)

ای به حُسن از همه خوبانِ جهان برده گرو

گر تو کالای وفا یک عدست هست بیار
ورنه صد خرمنِ تقوا نخرم من به دو جو

می‌شود چاک، سرِ کوه کن از تیشه‌ی عشق
می‌برد کامِ دل از صحبتِ شیرین خسرو

میرزا ابوالحسن طباطبایی

چاهی‌ست طمع، ژرف که قعرش نه پدید است

من دوست همی خواهم، نه جنّت و فردوس
الحمد که با همّت کوتاه نباشم...


من کسب شرف کرده‌ام از درگه آن دوست 
چون بنده‌ی آن سدره و درگاه نباشم؟

ملا مهرعلی (فدوی) خویی

دور ایام را بقایی نیست

رهنمایم علی ست در دو جهان
جز وی‌ام هیچ رهنمایی نیست

جز ولای علی که کیش من است
در ضمیرم دگر ولایی نیست

ملا مهرعلی (فدوی) خویی

شعر نبوی

«لا» استعاره‌ای ز جلال محمد است
«الاّ» کنایه‌ای ز جمال محمد است

این عین و شین و قاف که عشق است نام آن
محصول میم و حاصل آل محمد است

ملا مهرعلی (فدوی) خویی

ها علیٌّ بشرٌ کیفَ بشر/ مخمس ملمع علوی

کیست این نور خدای اکبر
که دهد جلوه به شمس و به قمر
حکم فرمای قضا، میر قدر
ها علیٌّ بشرٌ کیفَ بشر
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی و ظَهَر

سیدعلی برقعی قمی

مثنوی عاشورایی

روز عاشورای شاه سرمدی
لیلة المعراج سبط احمدی

دید ناگه بی‌کسی شاه را
تیره کرد از آه روی ماه را

شیخ خلیل الله طالقانی

چند رباعی1

تا کی ز غمش چو شمع گریان باشم
در آتش عشق او فروزان باشم
تا چند در انتظار او آینه‌وار
سر تا به قدم، دیده‌ی حیران باشم

ملاعباس ناسخ

هر کس که با خیال تو یک دم به سر بَرَد

هر کس که با خیال تو یک دم به سر بَرَد
بوی بهشت از نفسش می‌توان شنید

محمدعلی حزین لاهیجی

در مدح حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و شکوه از غربت

آمد سحر ز کوی تو دامن‌کشان صبا
اهدی السّلام منک عَلی تابِع الهُدا

جز عشق هر چه هست ضلال است و گمرهی
از بنده راه راست، ز عشق است تا خدا

محمدعلی حزین لاهیجی

در مدح حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

پیوند بُوَد با رگِ جان خار ستم را
کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟

صد شکر که در وادی تفسیده‌ی حرمان
دارد قدمم، در گِرهِ آبله یم را

محمدعلی حزین لاهیجی

ای سر زلف دل آویز! شکستت مرساد

گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش
می‌کنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش

وعده امروز، به فردای قیامت دادی
روزگار دل ما در غم فردای تو خوش

محمدعلی حزین لاهیجی

آن دیده که حیران تماشای تو باشد

خوش آن که دلم آینه سیمای تو باشد
در خلوت اندیشه، همین جای تو باشد

فردوس بَرَد رشک بر آن سینه‌ی گرمی 
کآتشکده ی حسن دل آرای تو باشد

محمدعلی حزین لاهیجی

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را
در کام ورع ریخت میِ ‌توبه شکن را

تا نام شب وصل تو آمد به زبانم
چون شمع لبم می‌مکد از ذوق دهن را

محمدعلی حزین لاهیجی

تب و تاب دل ما تشنه‌کامان را چه می‌دانی؟


مرا آزاد می‌سازد ز دام دل‌تپیدن‌ها 
جنون گر وسعتی بخشد به صحرای رمیدن‌ها

به‌خاک‌افتاده‌ی ضعفم، چو نقش پا در این وادی
زمین‌گیر غبار خاطرم، از آرمیدن‌ها

محمدعلی حزین لاهیجی

ای نام تو زینت زبان‌ها

ای نام تو زینت زبان‌ها
حمد تو طراز داستان‌ها

تا دام گشاد، چین زلفت
افتاد خراب، آشیان‌ها

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/در مناقب خاتم الائمة و سراجُ الامة عجل‌الله فرجه و صلی‌الله علیه

ای عَلَمت کُنیت و نام نبی
خورده لبت آب ز جان نبی

مهدی دین، هادی عالم تویی
روشنی دیده‌ی آدم تویی

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/ نعت و مناقب رسول الله و ائمه اطهار علیهم السلام

شاه رُسل خواجهی این چار سوی
ساخته از خاک قدم آبروی

آب رخ عقل نم جوی او
هر دو جهان تعبیه در کوی او

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

ادامه مشرق الانوار/ توحیدی

مناجات اول

ای خرد از حلقه به گوشان تو
خُلق خوش از عطرفروشان تو!

ای ز تو این گوی گربیان چرخ
گوی شده پیش تو چوگان چرخ!

میرداماد (میر محمدباقر حسینی استرآبادی)

مشرق الانوار در جواب مخزن الاسرار

بسم ‌الله الرحمن الرحیم
فاتحه‌ی مُصحَفِ امّید و بیم

نامه که آراسته چون جان بُوَد
حمد خدا زینت عنوان بُوَد

ملا محمدمحسن فیض کاشانی

بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم

بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم
انیس جان غم فرسوده‌ی بیمار هم باشیم

شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم
شود چون روز، دست و پای هم در کار هم باشیم

ملا محمدمحسن فیض کاشانی

ای دل و جان من فدای محمد

ای دل و جان من فدای محمد
های و هوی من از برای محمد

آمده ام تا زبان به مدح و ثنایش
بگشایم کنم دعای محمد

ملا محمدسعید (اشرف) مازندرانی

ساقی‌نامه‌ی اشرف مازندرانی

دلا مژده بادت که نوروز شد
چو می‌ بوی گل عشرت اندوز شد

بهار آمد و یافت عالم فرح
چمن گشت لبریز گل چون قدح

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

در ستایش شه سریر امامت حضرت رضا علیه‌السلام

بهار آمد و آفاق را سحاب گرفت
ز سایه، چهره‌ی ایام آفتاب گرفت

هوا زمین و زمان را ز گرد کلفت شست
بهار بهر جنون خوش گلی در آب گرفت

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

در مناقب حضرت امام محمدتقی علیه السلام

حشمت از سلطان و راحت از فقیر بی نواست 
چتر از طاووس لیک اوج سعادت از هماست

راحت شاه و گدا را زین توان معلوم کرد
کاو به صد گنج است محتاج این به نانی پادشاست

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

در ستایش حضرت امیرالمؤمنین علی مرتضی علیه السلام

چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان فنا
هر طرف موج سرابی از گذار عمرها

هر گیاه سبز در وی، تیغ زهرآلوده‌ای
هر سر خاری در او دل‌دوز تیری جان ربا

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

نیست غیر از سرفرازی، حاصل افتادگی!


با همه نیرنگ، تا کی گفتگوی سادگی؟
خودفروشی چند، با این دعوی آزادگی؟

خاکساران را، در آن درگاه، قرب دیگر است
سجده‌گاه خلق شد، سجّاده از افتادگی

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

هم چو ناخن، شده خم بر در سلطان تا کی؟

هم چو ناخن، شده خم بر در سلطان تا کی؟
در گشاد گرهِ جبهه‌ی دربان تا کی؟

زآب روی و مژه‌ی تر، ز تذلّل پی نان
آب و جاروب ‌کشی بر در دونان تا کی؟

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

نماز عاشقان باشد، همه مستی و بی‌هوشی

نماز عاشقان باشد، همه مستی و بی‌هوشی
حضورش: غیبت از خود، ذکر: از عالم فراموشی

قیام: استادگی از جان، قعود: افتادگی از پا
اذان: فریاد از دست خود و تعقیب: خاموشی!

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

بگسل علاقه زین تن ناپاک ای نفس!

گاهی سری به خاطر غمناک می‌کشی 
دامان حسن خویش، بر این خاک می‌کشی

پنداشتم که سایه‌ی نخل بلند توست
آن طرّه‌ی سیاه که بر خاک می کشی

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

صد شکر کز غم تو ندارم شکایتی

هستیم خسته، مرهم لطفی، ترحّمی!
گشتیم سرمه، گوشه‌ی چشم، عنایتی!

با خویش، ما حساب به وصل تو می‌کنیم
پیش تو بگذرد اگر از ما حکایتی

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

اشک ندامتم ده و رنگ خجالتم

یارب ز چرک مال جهان، بخش نفرتم
زآلایش تعلّق آن ده طهارتم

از دست رفت پای، بده دست و پای سعی
تن گشت هم چو سرمه، بده چشم عبرتم

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

مژده باد ای دل، که اینک می‌رسد ماه صیام

مژده باد ای دل، که اینک می‌رسد ماه صیام
دارد از حق بهر امّید گنهکاران پیام

وه چه مه! شوینده‌ی عصیان خلق از نامه‌ها
وه چه مه! خواهنده‌ی عذر گناه خاص و عام

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

تعریف خموشی به زبان راست نیاید

هرگز به جهان کار کجان راست نیاید
تیری که بُوَد کج، به نشان راست نیاید

از فیض خموشی، بشنو مدح خموشی
تعریف خموشی به زبان راست نیاید

ملا محمدرفیع واعظ قزوینی

در ستیز خلق مردی، در جهاد نفس، زن

ای ذلیل آرزوها، با دو صد عیب چنین
چون توانی گشت در درگاه عزّت ارجمند؟

نشنوند اهل زمان گر شعر «واعظ»، دور نیست
زآن که شعر خال و خط خواهند، این پند است پند!

صفحه 1 از 5ابتدا   [1]  2  3  4  5  انتها