کیست این نور خدای اکبر
که دهد جلوه به شمس و به قمر
حکم فرمای قضا، میر قدر
ها علیٌّ بشرٌ کیفَ بشر
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی و ظَهَر
ای که گفتی که علی نیست خدا
گر خدا نیست از او نیست جدا
به ره گمشدگان نور هدی
هوَ وَ المَبدءُ شمسٍ و ضیا
هوَ وَ الواجِبُ نورٍ و قَمَر
حکم تو بر همه عالم ساری
مهر تو در رگ جانها جاری
تو یدالّهی و از غش عاری
اُذُن الله و عَینِ البَاری
یا لَهُ صاحِب سَمعٍ و بَصَر
علی آن مظهر حق دست خدا
به جبین دو جهان نور صفا
علت خلق زمین است و سما
عِلَّت الکَون و لولاه لَما
کانَ لِلعالم عَینٌ و اَثر
گشت شرمنده ز حلم تو عدو
آن که انداخت به روی تو خدو
آید این نغمه به گوش از هر سو
و لَهُ اَبدَع ما تَعقِلهُ
مِن عقولٍ و نفوسٍ و صُوَر
دشمنان تو ز هر خیل و گروه
از دم تیغ تو دائم به ستوه
ای به میدان غزا هم چون کوه
جنس الاَجناس علیٌّ و بَنُوه
نوعُ الاَنواع اِلی حادی¬عَشَر
خیل دل سوختگان را آمن
روزی گرسنگان را ضامن
گنج اسرار ازل را خازن
مَظهر الواجب یا لَلممکن؟
صورت الجاعِل یا لَلمظهر؟
آن که افکند به هنگام وغا
لرزه بر پیکر ارباب دغا
گُرد شیراوژن میدان غزا
ما رمی رَمیَةً اِلاّ وَ کَفی
ما غَزَی غَزوةً اِلاّ و ظَفَر
با علی هر که بشد رویارو
گشت لرزان به خود از هیبت او
ذوالفقارش شرر جان عدو
اَغمدَ السَّیف مَتی قابِله
کُلُّ مَن جرَّد سیفاً و شَهَر
رهرو راهبر راه فلاح
آفتاب فلک سلم و سلاح
از تو پیدا به جهان لیل و صباح
اَسَدُالله اذا صالَ و صاح
ابوالایتامِ اِذا جاد و بَرّ
دوستت در کنف ربِّ رحیم
دشمنت پیرو شیطان رجیم
علی آن قاسم رضوان و جحیم
حُبُّهُ مبدء خلدٍ و نعیم
بُغضُه مبدء نارٍ و سقَر...
علی ای فخر بشر خیر انام
شرح مدح تو نگنجد به کلام
که کند ذات خدا بر تو سلام
لَیسَ من اَذنب یوماً بِامام
کیفَ مَن اَشرَکَ دهراً و کفَر؟
پور بوطالب و بِنْ عمِّ رسول
همسر حضرت زهرای بتول
دین حق را تو فروغی و اصول
قوسُکَ قوسُ عروجٍ و نزول
سهمُک سَهمُ قضاءٍ و قدَر
آن مریدی که بُوَد وِردش هو
به در شاه نجف آرد رو
تا بگیرد ز کف پیر سبو
کلُّ مَن ماتَ و لَم یَعرِفهُ
مَوتُهُ مَوتُ حِمارٍ و بَقَر
آفتاب آیتی از پرتو تو
مه ز مهر تو فشاند پرتو
ای به طاعت ز رسل برده گرو
خَصمُکَ اَبغَضَهُ الله وَ لَو
حَمد الله و أثنی و شکَر
علی ای راه صفا را رهرو
در تقا از همگان برده گرو
خرمن خصم خدا را تو الو
خلّک بَشَّره الله و لو
شَرُبَ الخمر وَ غنّی و فجَر
شمع جمع حرم آل عبا
شافع اهل گنه روز جزا
خضر را از یم تو آب بقا
مَن لَه صاحبُه کالزَّهرا
و سلیلٍ کشُبَیرٍ و شُبَر
عارف حادث و دانای قدم
وارث علم رسول اکرم
درِ علم است علی بر عالم
عَنهُ دیوان علومٍ و حِکَم
فیهِ طومار عظاتٍ و عبَر
در نیستان جهان شیر خدا
به دبستان شرف درس تقا
به شبستان فلک شمع رجا
و هوَ النّور و اَمَّا الشُّرکاء
فَظلامٍ و دخانٍ و شرَر
هستی ذات خدا را تو علَم
به تو دادهست خدا لوح و قلم
امتت در دو جهان فخر امم
بوترابٍ و کنوزُ العالم
عندَهُ نَحو سفالٍ و مدَر
لامکانی و مکانت همه جا
لایموتی و ممات تو بقا
بی¬مثالی و مثالی ز خدا
أیُّهَا الخَصم! تذکَّر سندا
مَتنهُ صحَّ بِنَصٍّ و خبَر
مصطفی ختم رسولان بشیر
مبشر وحی خداوند خبیر
حج آخر چو شد از ناقه به زیر
إذ أتی احمد فی خمِّ غدیر
بِعلیٍّ و علی الرَّحل نَبَر
رفت بر منبر و گفتا قولوا
به جهان نیست خدا الا هو
من رسولش وَ علی آیت او
قالَ مَن کنتُ اَنا مولاهُ
فَعلیٍّ لَه مَولا و مَفَر
او ولی است و وصی است و امیر
او امام است و همام است و مجیر
وارث احمد مرسل به غدیر
قبل تعیین وصیٍّ و وزیر
هَل تَری ماتَ نَبیٍّ وَ هَجَر؟!
ای سَبَق برده ز اقران به خلوص
مرشد کامل عاری ز نقوص
مصطفی را تو وصیّی به نصوص
مَن اَتی فیه نصوصٍ بخصوص
هَل بِإِجماع عوامٍ ینکَر
آیت هستی حقِّ ذوالمن
گنج اسرار خدا را مخزن
قطب اقطاب زمینی و زمن
آیت الله و هل یَجحَدُ مَن
خَصَّهُ الله بِاَیٍّ و سُوَر
علی ای سرور خوبان جهان
عاشق روی توام از دل و جان
ای تو عشاق جهان را جانان
وُدُّکَ اوجَب ما فی القرآن
أوجب الله علَینا و اَمَر
هر که آورد به غیر تو پناه
روز محشر بکشد بار گناه
هست بر قول من این گفته گواه:
مدّعِی حُبِّ عَلیّاً وعَداه
مثل مَن انکر حقاً و اَقَر